قایللغتنامه دهخداقایل . [ ی ِ ] (ع ص ) قائل . نعت فاعلی از قول . گوینده . (آنندراج ). ج ِ قُوَّل و قُیَّل . (آنندراج بنقل از منتهی الارب ). رجوع به قائل شود. || قیلوله کننده . (غیاث اللغات ) (منتخب ) (از آنندراج ). چاشتگاه خسبنده . (لغت نامه ٔ خطی بی نام متعلق به کتابخانه ٔ مؤلف ). || در عرف
قیل و قاللغتنامه دهخداقیل وقال . [ ل ُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) قال و قیل . گفت و شنید. مباحثه . (انجمن آرای ناصری ) : از قیل و قال مدرسه حالی دلم گرفت یک چند نیز خدمت معشوق و می کنم . حافظ.|| سر و صدا. جنجال . (فرهنگ فارسی معین ) <span
ارزنی داشتنواژهنامه آزادچیری یا کسی که مهم است. مثلا من برای ماشین ارزنی دارم. ارزش قایل شدن چیری یا کسی که مهم است. مثلا من برای ماشین ارزنی دارم. ارزش قایل شدن
متقایللغتنامه دهخدامتقایل . [ م ُ ت َ ی ِ ] (ع ص ) بایع و مشتری که با هم برآرند بیع را. (آنندراج ) (از منتهی الارب ). براندازنده ٔ شرط و پیمان را از قرارداد یکدیگر. (ناظم الاطباء). و رجوع به تقابل شود.
تقایللغتنامه دهخداتقایل . [ ت َ ی ُ ] (ع مص ) باهم برانداختن بایع و مشتری بیع را.(منتهی الارب ). || (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تفاسخ بیع. (اقرب الموارد). رجوع به اقاله شود.