کبیتهلغتنامه دهخداکبیته . [ ک ُ ب َ ت َ ] (اِ) حلوای مغزی . (از برهان ). حلوائی است که از مغز بادام و پسته و گردکان و کنجد و امثال آن پزند. (آنندراج ). قبیطه (معرب ). قبیط (معرب ). قبیده (در تداول عامه ). (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). ناطف . (آنندراج ) : گرم کردم تخته
قبطیةلغتنامه دهخداقبطیة. [ ق ِ طی ی َ ] (اِخ ) (ماریه ٔ...) دختر شمعون مادر ابراهیم سریه ٔ آن حضرت صلی اﷲ علیه و سلم است . (منتهی الارب ).
قبطیةلغتنامه دهخداقبطیة. [ ق ُ / ق ِ طی ی َ ] (ص نسبی ) (ثیاب ...) جامه ٔ کتان سپید منسوب به قبط. و ضم آن بر خلاف قیاس است . ج ، قَباطی و قَبّاطی . (منتهی الارب ).
قبطیةلغتنامه دهخداقبطیة. [ ق ُ طی ی َ ] (اِخ ) (اللغة...) لغت قدیمی مصر است که در عهد خاندان فرعون رواج داشت و آن شاخه ای از لغت های حامی است که زبان یونانی پس از فتح اسکندر جای آن را در امور رسمی دولتی و نیز در شهرها گرفت ، ولی مردم عوام و ده نشینان آن را نگه داشتند و بشاخه هائی منشعب گردید.
قبطیلغتنامه دهخداقبطی . [ ق ِ طی ی ] (اِخ ) مهاجربن قبطیه قبطی فرسی از محدثان است . وی از ام سلمه روایت دارد و حاتم بن ابوصغیره و مسعر از او روایت کنند. ابوحاتم ابن حبان گوید: وی برادر عبداﷲبن قبطیه است . (سمعانی ).
قبطیةلغتنامه دهخداقبطیة. [ ق ِ طی ی َ ] (اِخ ) (ماریه ٔ...) دختر شمعون مادر ابراهیم سریه ٔ آن حضرت صلی اﷲ علیه و سلم است . (منتهی الارب ).
قبطیةلغتنامه دهخداقبطیة. [ ق ُ / ق ِ طی ی َ ] (ص نسبی ) (ثیاب ...) جامه ٔ کتان سپید منسوب به قبط. و ضم آن بر خلاف قیاس است . ج ، قَباطی و قَبّاطی . (منتهی الارب ).
لزازلغتنامه دهخدالزاز. [ ل ِ ] (اِخ ) نام اسب حضرت رسول (ص ) که مقوقس والی مصر با ماریه ٔ قبطیه هدیه فرستاد.(منتهی الارب ). نام اسب حضرت رسول . (مهذب الاسماء).