قتادلغتنامه دهخداقتاد. [ ق َ ] (ع اِ) درختی است سخت خارناک .ج ، اقتاد. اَقتُد. قتود. (منتهی الارب ) (آنندراج ).- امثال :من دونه خرطالقتاد . (منتهی الارب ). درخت سختی است که خار آن مانند سوزن و این نوع را اعظم خوانند و در مثل است : من دو
دوراهی منبع اگزوزexhaust cutout, cutoutواژههای مصوب فرهنگستانقطعهای دوشاخه که در مسیر لولۀ اگزوز قرار میگیرد و به کمک یک شیر جریان دود را ازطریق منبع اگزوز یا مستقیماً به بیرون هدایت میکند متـ . دوراهی انبارۀ اگزوز
قتاتلغتنامه دهخداقتات . [ ق َت ْ تا ] (اِخ ) ابویحیی عبدالرحمان بن دینار از محدثان است . گویند: وی کوفی است . از مجاهد روایت کند و از او ثوری روایت دارد. بعضی از کوفیان لغزش های او را فاحش دانند و اوهام او را افزون شمارند تا آنجا که او را در نقل روایات از راه راست منحرف دانسته و اخباری را که
قتاتلغتنامه دهخداقتات . [ ق َت ْ تا ] (اِخ ) محمدبن جعفربن حبیب بن اذهر مکنی به ابوعمر از محدثان است . وی از ابونعیم فضل بن دکین و احمدبن یونس و متحاب بن حرب و عبدالحمیدبن صالح روایت دارد. (انساب سمعانی ).
قتادهلغتنامه دهخداقتاده . [ ق َ دَ ] (اِخ ) ابن نعمان انصاری بدری اوسی از کبار صحابه است . وی در سنه ٔ بیست و سه وفات کرد. شصت و پنج سال عمر داشت . (تاریخ گزیده چ لندن ص 238). قتادةبن نعمان طفوی از صحابیان است . درداستانهای دینی چنین آمده است : هیثم بن عدی از
قتادةلغتنامه دهخداقتادة. [ ق َ دَ ] (اِخ ) ابن ادریس رئیس و مؤسس دودمان اشراف مکه است . وی به سال 1806 م . مکه را گرفت و در شهرهای میان ینبع و حدود مدینه و نجد و یمن حکومت کرد. (ذیل المنجد).
قتادةلغتنامه دهخداقتادة. [ ق َ دَ ] (اِخ ) ابن اوفی یا ابی اوفی تمیمی از صحابیان است . فرزندش ایاس بن قتاده از او حدیث کند و ابوجمره صنعی از فرزندش ایاس حدیث نقل مینماید ایاس قاضی ری بوده است . (الاستیعاب ج 2 ص 532).
قتادةلغتنامه دهخداقتادة. [ ق َ دَ ] (اِخ ) ابن دعامه تابعی است . (منتهی الارب ). قتادةبن دعامه سجندوسی در سنه ٔ سبع و عشر و ماءة درگذشت . (تاریخ گزیده چ لندن ص 251).
اقتدلغتنامه دهخدااقتد. [ اَ ت ُ ] (ع اِ) ج ِ قُتاد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به قتاد شود.
مسواک العبادلغتنامه دهخدامسواک العباد. [ م ِس ْ کُل ْ ع ِ ] (ع اِ مرکب ) قتاد. گون . (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به قتاد و گون شود.
مسواک المسیحلغتنامه دهخدامسواک المسیح . [ م ِس ْ کُل ْ م َ ] (ع اِ مرکب ) نوع بزرگ نوارِس است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). و رجوع به نوارس شود. || گون . قتاد. (یادداشت مرحوم دهخدا). و رجوع به گون و قتاد شود.
قتادهلغتنامه دهخداقتاده . [ ق َ دَ ] (اِخ ) ابن نعمان انصاری بدری اوسی از کبار صحابه است . وی در سنه ٔ بیست و سه وفات کرد. شصت و پنج سال عمر داشت . (تاریخ گزیده چ لندن ص 238). قتادةبن نعمان طفوی از صحابیان است . درداستانهای دینی چنین آمده است : هیثم بن عدی از
قتادةلغتنامه دهخداقتادة. [ ق َ دَ ] (اِخ ) ابن ادریس رئیس و مؤسس دودمان اشراف مکه است . وی به سال 1806 م . مکه را گرفت و در شهرهای میان ینبع و حدود مدینه و نجد و یمن حکومت کرد. (ذیل المنجد).
قتادةلغتنامه دهخداقتادة. [ ق َ دَ ] (اِخ ) ابن اوفی یا ابی اوفی تمیمی از صحابیان است . فرزندش ایاس بن قتاده از او حدیث کند و ابوجمره صنعی از فرزندش ایاس حدیث نقل مینماید ایاس قاضی ری بوده است . (الاستیعاب ج 2 ص 532).
قتادةلغتنامه دهخداقتادة. [ ق َ دَ ] (اِخ ) ابن دعامه تابعی است . (منتهی الارب ). قتادةبن دعامه سجندوسی در سنه ٔ سبع و عشر و ماءة درگذشت . (تاریخ گزیده چ لندن ص 251).
ذات القتادلغتنامه دهخداذات القتاد. [ تُل ْق ُ ] (ع اِ مرکب ) نوعی از مار است . || (اِخ ) جایگاهی است به برسوی وادی به مدینة که میان دو کوه کوچک واقع است . (المرصع). || موضعی است بدانسوی فلج . (معجم البلدان در ذیل کلمه ٔ قتاد).
مقتادلغتنامه دهخدامقتاد. [ م ُ ] (ع ص ) رام . فرمانبردار. مطیع. منقاد. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
اقتادلغتنامه دهخدااقتاد. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ قتاد و آن درختی است سخت خارناک . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || ج ِ قَتَد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بمعنی چوب پالان .(آنندراج ) (منتهی الارب ). رجوع به قتاد و قتد شود.