قدر مشترکلغتنامه دهخداقدر مشترک . [ ق َ رِ م ُ ت َ رَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) عبارت است از مفهوم کلی که در افراد خود مشترک باشد مانند وجود که ماهیتش مقداری است مشترک در افراد موجودات مثل حیوان و انسان و غیره . (آنندراج ). آنچه افراد یا انواع مختلف یا متفق الحقیقه در آن شرکت داشته باشند مانندحیوا
کدرلغتنامه دهخداکدر. [ ک ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ اَکدَر. (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). رجوع به اکدر شود.
کدرلغتنامه دهخداکدر. [ ک َ دُ ] (اِ) نامی که در طوالش به زیرفون دهند. (یادداشت مؤلف ). رجوع به زیرفون شود.
قیاس شبهلغتنامه دهخداقیاس شبه . [ س ِ ش ِب ْه ْ / ش َ ب َه ْ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) (اصطلاح فقه ) هرگاه دو موضوع باشد که از نظر قوانین موضوعه یکی مسکوت الحکم است و دیگر حکمش در قانون ذکر شده و بین آن دو موضوع یک قدر مشترک وجود دارد اگر با علم به اینکه این قدر
قدرفرهنگ فارسی عمید۱. اندازه گرفتن؛ اندازه کردن چیزی.۲. ارزش؛ اعتبار.۳. اندازه.۴. شب قدر.۵. حرمت؛ وقار.۶. نودوهفتمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۵ آیه؛ انّا ٲنزلنا؛ اهل الکتاب.⟨ قدر مشترک: (منطق) مفهومی کلی که در افراد خود مشترک باشد، مانند وجود که ماهیت آن مقداری است مشترک در
مشترکلغتنامه دهخدامشترک . [ م ُ ت َ رَ ] (ع ص ) شریک داشته شده . عام : طریق مشترک ؛ راه عام . دارای شریک . شریک دار. (ناظم الاطباء). آنچه بین یکی ودیگری سهمی و حصه ای باشد خواه حسی و خواه معنوی ، مانند: طریق مشترک . امر مشترک . رای مشترک . (از اقرب الموارد). آنچه متعلق به چند تن باشد. آنچه میا
شبههلغتنامه دهخداشبهه . [ ش ُ هََ / هَِ ] (ع اِمص ، اِ) پوشیدگی کار و مانند آن و امری که در آن حکم به صواب و خطا نکنند. (منتهی الارب ). گفته شده است که شبهة اسم است از اشتباه و آن در اموری است که جواز و حرمت و صحت و فساد و حق و باطل اشتباه شده باشد. ج ، شُبَه
صفت مشبههلغتنامه دهخداصفت مشبهه . [ ص ِ ف َ ت ِ م ُ ب ِ هََ/ م ُ ش َب ْ ب َ هََ / هَِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) درعربی ، صفت مشبهه ٔ بفاعل . و آن صفتی است مشتق از فعل و آن را از آن جهت بدین نام خوانند که در افراد و تثنیه و جمع و ت
قدرلغتنامه دهخداقدر. [ ق َ ] (اِخ ) (شب ...) از شبهای متبرک اسلامی است . در قرآن آمده است که شب قدر از هزار ماه بهتر است . فرشتگان و روح (مراد از آن به قول بیشتر علماء جبرئیل است ) در آن شب به اذن پروردگارشان نازل میشوند. قرآن در این شب نازل شده است . قدر به معنی تقدیر و اندازه گیری است . عط
قدرلغتنامه دهخداقدر. [ ق َ ] (ع اِ) اندازه ٔ چیزی . (منتهی الارب ) مقدار. (آنندراج ) : متحیر نه در جمال توام عقل دارم به قدر خود قدری . سعدی .فارغی از قدر جوانی که چیست تا نشوی پیر ندانی که چیست . سعدی .<
قدرلغتنامه دهخداقدر. [ ق َ دَ ] (ع اِ) فرمان . حکم . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || اندازه کرده ٔ خدای تعالی بر بندگان از حکم . (منتهی الارب ).سرنوشت . تقدیر. (کشاف اصطلاحات الفنون ) : همی گفت و شمشیر بالای سرسپر کرده جان پیش سِرِّ قدر. سع
قدرلغتنامه دهخداقدر. [ ق ِ ] (ع اِ) دیگ . و این مؤنث است و مذکر آید گاهی . ج ، قدور. و قُدَیر مصغر آن آمده است بدون تاء تأنیث برخلاف قیاس . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
قدردیکشنری عربی به فارسیارزيابي کردن , تقويم کردن , تخمين زدن , قدرداني کردن (از) , تقدير کردن , درک کردن , احساس کردن , بربهاي چيزي افزودن , قدر چيزي را دانستن , قبلا انتخاب کردن , مقدر کردن , سرنوشت معين کردن
درقدرلغتنامه دهخدادرقدر. [ دُ ق َ ] (ص مرکب ) با قدر و منزلت در. دارای ارزش و بهایی چون ارزش در. با ارزش در : تو درقدری و در تنها نکوترتو لعلی لعل بی همتا نکوتر.نظامی .
حسن ذوالقدرلغتنامه دهخداحسن ذوالقدر. [ ح َ س َ ن ِ ذُل ْ ق َ ] (اِخ ) حسن بیگ شاعر معاصر شفائی در قرن یازدهم و انسی یا دلیری تخلص میکرد. (ذریعه ج 9 ص 107 و 242).
چه قدرلغتنامه دهخداچه قدر. [ چ ِ ق َ ] (ق مرکب ) چقدر. چه اندازه . چه مقدار. و گاه بضرورت شعری دال ساکن را متحرک سازند چنانکه در بیت ذیل از صائب : شمع بالین خود از دیده ٔ بیدار کنی گر بدانی چه قدرها بصفائی در خواب .صائب (از آنندراج ).<br
خوارقدرلغتنامه دهخداخوارقدر. [ خوا / خا ق َ ] (ص مرکب ) بی قدر. ناچیز. پست قدر. بی شخصیت : و خوارقدرتر نزدیک ارباب وقع و مقدار. (ترجمه ٔ محاسن اصفهان ص 108).
زایدالقدرلغتنامه دهخدازایدالقدر. [ ی ِ دُل ْ ق َ ] (ع ص مرکب ) زائدالقدر. کوکبی را آنگاه در اصطلاح احکام نجوم زائدالقدر گویند که در نطاق دوم و سوم تدویر باشد و ماه را وقتی زائدالقدر خوانند که میان تربیع اول و دوم باشد.