قرابت دارلغتنامه دهخداقرابت دار. [ ق َب َ ] (نف مرکب ) دارای نسبت خواه از طرف خون یا از طرف ازدواج . || خویشاوند. (ناظم الاطباء).
کربتلغتنامه دهخداکربت . [ ک ُ ب َ ](ع اِ) کربة. اندوه دم گیر. (فرهنگ فارسی معین ) (از بحر الجواهر). حزن . اندوه . دلگیری . (ناظم الاطباء) : اگر امروز سد این ثلمت و کشف این کربت نکنیم فردا... ما را از انقیاد و تتبع او چاره نباشد. (مرزبان نامه از فرهنگ فارسی معین ). و از
پیوند قرابتیلغتنامه دهخداپیوند قرابتی . [ پ َ / پ ِ وَ دِ ق َ ب َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) پیوند مجاورتی . رجوع به پیوند و رجوع به پیوند مجاورتی شود.
قرابت دارلغتنامه دهخداقرابت دار. [ ق َب َ ] (نف مرکب ) دارای نسبت خواه از طرف خون یا از طرف ازدواج . || خویشاوند. (ناظم الاطباء).
سببیلغتنامه دهخداسببی . [ س َ ب َ بی ] (ص نسبی ) منسوب به سبب . آنچه به اسباب پدید آید.- قرابت سببی ؛ مقابل قرابت نسبی . قرابتی که از ولاء حاصل شود. رجوع به قرابت شود.
قرابت دارلغتنامه دهخداقرابت دار. [ ق َب َ ] (نف مرکب ) دارای نسبت خواه از طرف خون یا از طرف ازدواج . || خویشاوند. (ناظم الاطباء).