قرارنامهلغتنامه دهخداقرارنامه . [ ق َ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) عهدنامه . || شرطنامه . || نامه ای که در قرار و مدار چیزی نویسند. (ناظم الاطباء).
عهدنامهفرهنگ مترادف و متضادپروتکل، پیماننامه، تعهدنامه، قرارداد، قرارنامه، معاهده، مقاوله، مقاولهنامه
اقرارنامهلغتنامه دهخدااقرارنامه . [ اِ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) عهدنامه . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || قرارنامه . || تمسک . (ناظم الاطباء). || نوشته ای که کسی نویسد و بموجب آن چیزی را بر عهده ٔ خود اثبات کند. رجوع به اقرار و ترکیبات آن شود.
قراردادلغتنامه دهخداقرارداد. [ ق َ ] (ن مف مرکب ، اِ مرکب )دارای پایداری . || منصوب و مقرر و برقرار. تعیین شده . قول . شرط. پیمان . || اقرار. || دستور. || قانون . || ختم عمل . || قرارنامه . (ناظم الاطباء).- صلح قرارداد ؛ صلحی که بواسطه ٔ عهد و پیمان تعیین و قرار شده ب
صلیب احمرلغتنامه دهخداصلیب احمر. [ ص َ ب ِ اَ م َ ] (اِخ )صلیب سرخ . نام مؤسسه ٔ بین المللی است که بمنظور کمک های عمومی در مواقع لازم به کشورها و نواحیی که دچار خسارت مالی و تلفات جانی میشوند بوجود آمده است . نام این مؤسسه در ترکیه به «هلال احمر» و در ایران به «شیر و خورشید سرخ » بدل شده است . ج
اقرارنامهلغتنامه دهخدااقرارنامه . [ اِ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) عهدنامه . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || قرارنامه . || تمسک . (ناظم الاطباء). || نوشته ای که کسی نویسد و بموجب آن چیزی را بر عهده ٔ خود اثبات کند. رجوع به اقرار و ترکیبات آن شود.
اقرارنامهفرهنگ فارسی معین( ~. مِ) [ ع - فا. ] (اِمر.) ورقه ای که در آن اعترافات شخصی را نویسند و به امضای او رسانند، اعتراف نامه .