قراچورلغتنامه دهخداقراچور. [ ق َ ] (ترکی ، اِ) شمشیر. || شمشیردراز. || (ص ) شمشیردار. (ناظم الاطباء).
کیرآورلغتنامه دهخداکیرآور. [ وَ ] (ص مرکب ) دارای جای بزرگ و وسعت زیاد. کیرآورد. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).
کارآورلغتنامه دهخداکارآور. [ وَ ] (نف مرکب ) کاردان : بشد دایه و خواند کارآوران مهندس تنی چند زیرک سران .(یوسف و زلیخا).
کرورلغتنامه دهخداکرور. [ ک ُ ] (اِ) نام شماره ای است چنانکه کرور ایران پانصدهزار است که پنج لک باشد. (آنندراج ). نصف میلیون . (ناظم الاطباء). نزد ایرانیان معادل پانصدهزار است . (یادداشتهای قزوینی از فرهنگ فارسی معین ).ج ، کرورات . (فرهنگ فارسی معین ) : یا یکی از کرورات
قراچوریلغتنامه دهخداقراچوری . [ ق َ ] (ترکی ، اِ) قراچولی . شمشیر. || (ص ) شمشیردار. || شمشیرزن . (ناظم الاطباء). و به جای رای قرشت لام هم نوشته بودند که قراچولی باشد. (برهان ).
قراچوریلغتنامه دهخداقراچوری . [ ق َ ] (ترکی ، اِ) قراچولی . شمشیر. || (ص ) شمشیردار. || شمشیرزن . (ناظم الاطباء). و به جای رای قرشت لام هم نوشته بودند که قراچولی باشد. (برهان ).