قره قاطلغتنامه دهخداقره قاط. [ ق َ رَ ] (ترکی ، اِ مرکب ) میوه ٔ گرد ذغال اخته است . ذغال اخته گیاهی است که اقسام متعدد دارد، بعضی از میوه های آن کروی و بعضی دراز است .گرد آن را قره قاط نامند. (گیاه شناسی گل گلاب ص 252).
قره قاطفرهنگ فارسی عمید۱. درختچهای با برگهای نوکتیز و گلهای سفید یا صورتی.۲. میوهای سرخ تیره، گوشتدار، و ترشمزه که آن را میپزند و میخورند.
کره کرهلغتنامه دهخداکره کره . [ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش شاهین دژ شهرستان مراغه . کوهستانی و معتدل است و 90 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
کره کرهلغتنامه دهخداکره کره . [ ک َ رَ ک َ رَ ] (اِخ ) امیرآباد. دهی است از توابع تنکابن مازندران . (سفرنامه ٔ مازندران رابینو ص 106 و ترجمه ٔ آن ص 144).
قرهلغتنامه دهخداقره . [ ق َ رَه ْ ] (ع اِمص ) چرکینی اندام مانند قلح و زردی دندان . || (مص ) زرد و چرکین اندام گردیدن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). || داغ داغ شدن پوست از بسیاری اَدَرْفَن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || سیاه شدن اندام یا برکنده شدن پوست اندام از سختی ضرب . (آنن
قرهلغتنامه دهخداقره . [ ق ُرْ رَ / رِ ] (اِ) قره که رمّالان زنند : صیدی چنین که گفتم وِاقبال صیدگه راشعری زننده قره سعدالسعود فالش .خاقانی (از آنندراج از غوامض سخن ).
تاقرهلغتنامه دهخداتاقره . [ ق ِ رَ ] (ع اِ) ظرف .جعبه . جعبه ٔ کوچک . ج ، تَواقِر. (از دزی ج 1 ص 139).
چشمه قرهلغتنامه دهخداچشمه قره . [ چ َ م َ ق َ رَ / رِ ] (اِخ ) دهی است ازدهستان قلعه کری بخش سنقر کلیائی شهرستان کرمانشاهان که در 32 هزارگزی شمال خاوری سنقر واقع و متصل به هزارخانی بالاست . کوهستانی و سردسیر است و <span class="hl
چوپانقرهلغتنامه دهخداچوپانقره . [ ق َ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دیزجرود بخش عجب شیر شهرستان مراغه . دارای 185 تن سکنه . آب آن از چشمه . محصولش غلات ، کشمش ، بادام و زردآلو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
حاجی قرهلغتنامه دهخداحاجی قره . [ ق َ رَ ] (اِخ ) (رود...) در یادداشتهای ما ذکر محل آن فراموش شده است . شاید در ایالت آذربایجان باشد.
جنقرهلغتنامه دهخداجنقره . [ ج ِ ق َ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گاودول بخش مرکزی شهرستان مراغه واقع در 49هزارگزی جنوب مراغه و 2هزارگزی شمال راه ارابه رو میاندوآب به شاهین دژ. موقع آن جلگه و هوای آن معتدل مالاریایی است . سکنه