کره کرهلغتنامه دهخداکره کره . [ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش شاهین دژ شهرستان مراغه . کوهستانی و معتدل است و 90 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
کره کرهلغتنامه دهخداکره کره . [ ک َ رَ ک َ رَ ] (اِخ ) امیرآباد. دهی است از توابع تنکابن مازندران . (سفرنامه ٔ مازندران رابینو ص 106 و ترجمه ٔ آن ص 144).
قره کهریزلغتنامه دهخداقره کهریز. [ ق َ رَ ک َ ] (اِخ ) دهی از دهستان قره قویون بخش حومه ٔ شهرستان ماکو واقع در 35 هزارگزی جنوب خاوری ماکو و 3500 گزی باختر راه ارابه رو صوفی به شوط. موقع جغرافیایی آن دامنه و معتدل مالاریایی است . س
قره کهریزلغتنامه دهخداقره کهریز. [ ق َ رَ ک َ ] (اِخ ) دهی از دهستان چایپاره ٔ بخش قره ضیاءالدین شهرستان خوی واقع در 11500 گزی جنوب باختری قره ضیاءالدین و 3500 گزی جنوب راه ارابه رو تورول به بسطام . موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هو
قره کهریزلغتنامه دهخداقره کهریز. [ ق َرَ ک َ ] (اِخ ) دهی از دهستان بربرود بخش الیگودرز شهرستان بروجرد واقع در 12 هزارگزی شمال الیگودرز و 11 هزارگزی شمال خاوری شوسه ٔ الیگودرز به ازنا. موقع جغرافیایی آن جلگه و هوای آن معتدل است .
اسبفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت ، بدخش، مادیان، خنگ، مرکب، بارگی، خیل رخش اسب جوان، کره انواع اسب: جنگی، بارکش، خراس، اخته نژاد اسب: عرب، کرد، عرب کرد، ترکمن، عرب ترکمن، چناران، سیلمی، پونی، هانوورین، اولدنبرگر، پرشرون، تاروبرد، توروبرد، مجار، شتلاند، آنگلوعرب، کَسپینپونی، تازی بدن اسب: سر، گردن، یال، کمر، کپل، دم، د
زیورلغتنامه دهخدازیور. [ زی وَ ] (اِ) بمعنی زینت و آرایش باشد و آنچه بدان زینت و آرایش کنند. (برهان ) (ناظم الاطباء). آنچه زیب و آرایش بدان بحاصل آید. (شرفنامه ٔ منیری ). بمعنی زینت باشد و این لغت در اصل «زیب ور» بوده یعنی صاحب زیب ، «با» را حذف کردند... (انجمن آرا) (آنندراج ). چیزی که بدان آ
قرهلغتنامه دهخداقره . [ ق َ رَه ْ ] (ع اِمص ) چرکینی اندام مانند قلح و زردی دندان . || (مص ) زرد و چرکین اندام گردیدن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). || داغ داغ شدن پوست از بسیاری اَدَرْفَن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || سیاه شدن اندام یا برکنده شدن پوست اندام از سختی ضرب . (آنن
قرهلغتنامه دهخداقره . [ ق ُرْ رَ / رِ ] (اِ) قره که رمّالان زنند : صیدی چنین که گفتم وِاقبال صیدگه راشعری زننده قره سعدالسعود فالش .خاقانی (از آنندراج از غوامض سخن ).
تاقرهلغتنامه دهخداتاقره . [ ق ِ رَ ] (ع اِ) ظرف .جعبه . جعبه ٔ کوچک . ج ، تَواقِر. (از دزی ج 1 ص 139).
چشمه قرهلغتنامه دهخداچشمه قره . [ چ َ م َ ق َ رَ / رِ ] (اِخ ) دهی است ازدهستان قلعه کری بخش سنقر کلیائی شهرستان کرمانشاهان که در 32 هزارگزی شمال خاوری سنقر واقع و متصل به هزارخانی بالاست . کوهستانی و سردسیر است و <span class="hl
چوپانقرهلغتنامه دهخداچوپانقره . [ ق َ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دیزجرود بخش عجب شیر شهرستان مراغه . دارای 185 تن سکنه . آب آن از چشمه . محصولش غلات ، کشمش ، بادام و زردآلو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
حاجی قرهلغتنامه دهخداحاجی قره . [ ق َ رَ ] (اِخ ) (رود...) در یادداشتهای ما ذکر محل آن فراموش شده است . شاید در ایالت آذربایجان باشد.
جنقرهلغتنامه دهخداجنقره . [ ج ِ ق َ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گاودول بخش مرکزی شهرستان مراغه واقع در 49هزارگزی جنوب مراغه و 2هزارگزی شمال راه ارابه رو میاندوآب به شاهین دژ. موقع آن جلگه و هوای آن معتدل مالاریایی است . سکنه