قریهلغتنامه دهخداقریه . [ ق َرْ ی َ / ی ِ ] (از ع ، اِ) ده . دیه . دهکده . || شهر. || هر جائی که مسکن و مأوای مردمان باشد و دارای بناهای چندی بود متصل و پیوسته به هم . ج ، قری . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
کره کرهلغتنامه دهخداکره کره . [ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش شاهین دژ شهرستان مراغه . کوهستانی و معتدل است و 90 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
کره کرهلغتنامه دهخداکره کره . [ ک َ رَ ک َ رَ ] (اِخ ) امیرآباد. دهی است از توابع تنکابن مازندران . (سفرنامه ٔ مازندران رابینو ص 106 و ترجمه ٔ آن ص 144).
شاه قریهلغتنامه دهخداشاه قریه . [ ق َ ی ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان خان میرزا بخش لردگان شهرستان شهرکرد. دارای 461 تن سکنه . آب آن از چشمه و قنات . محصول آن غلات و پشم و روغن است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10).
قریه خانلغتنامه دهخداقریه خان . [ ق َرْ ی ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سملقان بخش مانه ٔ شهرستان بجنورد واقع در 31 هزارگزی جنوب باختری مانه و 2 هزارگزی شمال شوسه ٔ عمومی بجنورد به اسفراین . موقع جغرافیایی آن جلگه ٔ گرمسیر است . س
قریه علیلغتنامه دهخداقریه علی .[ ق َرْ ی ِ ع َ ] (اِخ ) دهی از دهستان کوهبنان بخش راور شهرستان کرمان واقع در 8500 گزی باختر راور کنار راه فرعی راور به یزد. موقع جغرافیایی آن جلگه و سردسیر است . سکنه ٔ آن 900 تن . آب آن از قنات و
قریه موسیلغتنامه دهخداقریه موسی . [ ق َرْ ی ِ سا ] (اِخ ) دهی از دهستان حومه ٔ بخش شهربابک شهرستان یزد واقع در 2000 گزی باختر شهربابک و متصل به راه فرعی شهربابک . موقع جغرافیایی آن جلگه و هوای آن معتدل مالاریایی است . سکنه ٔ آن 474</span
ساسگردلغتنامه دهخداساسگرد. [ گ ِ ] (اِخ ) نام قریه ای است به مرو. رجوع به ساسجرد شود. || نام قریه ای به فوشنج . || نام قریه ای به قاشان .
قریه خانلغتنامه دهخداقریه خان . [ ق َرْ ی ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سملقان بخش مانه ٔ شهرستان بجنورد واقع در 31 هزارگزی جنوب باختری مانه و 2 هزارگزی شمال شوسه ٔ عمومی بجنورد به اسفراین . موقع جغرافیایی آن جلگه ٔ گرمسیر است . س
قریه علیلغتنامه دهخداقریه علی .[ ق َرْ ی ِ ع َ ] (اِخ ) دهی از دهستان کوهبنان بخش راور شهرستان کرمان واقع در 8500 گزی باختر راور کنار راه فرعی راور به یزد. موقع جغرافیایی آن جلگه و سردسیر است . سکنه ٔ آن 900 تن . آب آن از قنات و
قریه موسیلغتنامه دهخداقریه موسی . [ ق َرْ ی ِ سا ] (اِخ ) دهی از دهستان حومه ٔ بخش شهربابک شهرستان یزد واقع در 2000 گزی باختر شهربابک و متصل به راه فرعی شهربابک . موقع جغرافیایی آن جلگه و هوای آن معتدل مالاریایی است . سکنه ٔ آن 474</span
قریه ٔ ارباعلغتنامه دهخداقریه ٔ ارباع . [ ق َرْ ی َ / ی ِ ی ِ اَ ] (اِخ ) یاقریه ٔ اربع (شهر اربع)، و آن شهری است که مردی اربعنام آن را بنیاد نهاد، و در تقلید مذکور است که این شهر مختص چهار نفر بود یعنی ابراهیم و اسحاق و یعقوب و آدم ، و اسم معروف آن جرون بود. (سفر پی
قریه ٔ بعللغتنامه دهخداقریه ٔ بعل . [ ق َرْ ی َ / ی ِ ی ِ ؟ ] (اِخ ) (شهر...) (صحیفه ٔ یوشع 15:6 و 18:14). همان قریه ٔ یعاریم است
شاه قریهلغتنامه دهخداشاه قریه . [ ق َ ی ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان خان میرزا بخش لردگان شهرستان شهرکرد. دارای 461 تن سکنه . آب آن از چشمه و قنات . محصول آن غلات و پشم و روغن است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10).
نصف القریهلغتنامه دهخدانصف القریه . [ ن ِ فُل ْ ق َرْ ی ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سربنان بخش زرند شهرستان کرمان . در20 هزارگزی شمال شرقی زرند و 3 هزارگزی راه زرند به راور، در ناحیه ٔ کوهستانی سردسیری واقع است و <span class="hl"
اصحاب القریهلغتنامه دهخدااصحاب القریه . [ اَ بُل ْ ق َرْ ی َ ] (اِخ ) در قرآن کریم مراد یاران انطاکیه است : و اضرب لهم مثلاً اصحاب القریة اذ جأها المرسلون . (13/36)؛ و بزن برای ایشان داستان را به یاران انطاکیه هنگامی که آمدند به آن ده پیمبران چون فرستادیم . (از تفسی
ابن قریهلغتنامه دهخداابن قریه . [ اِ ن ُ ق ِرْ ری ی َ ] (اِخ ) ابوسلیمان ایوب بن زیدبن قیس هلالی . از خطبای مشهور عرب . از سخنان او در کتب ادب بسیار آرند و نحات بکلام او استشهاد کنند. گویند امی و بدوی بوده و در سالی که غلا و قحط پدید آمد او بعین التمر رفت و بر خوان عام والی عین التمراز دست حجاج ه