قعودلغتنامه دهخداقعود. [ ق َ ] (اِخ ) صلیب ، و آن نام چهار ستاره است پشت نسر طائر. (یادداشت مؤلف ).
قعودلغتنامه دهخداقعود. [ ق َ ] (ع ص ، اِ) شتری که شبان برای حاجات خود نگاه دارد. ج ، اَقْعِده ، قُعُد، قِعْدان ، قَعائد. || شتربچه ٔ از مادر جداشده . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). فصیل . || البکر الی ان یثنی . (اقرب الموارد). شتر جوانه که نخست در بار و برنشست آمده باشد تا آنکه به شش سالگی در
قعودلغتنامه دهخداقعود. [ ق ُ ] (از ع ، اِمص ) حالت نشستن ، و این مأخوذ از تازی است . (ناظم الاطباء).
قعودلغتنامه دهخداقعود. [ ق ُ ] (ع مص ) نشستن . (منتهی الارب ). یا قعود نشستن از قیام است و جلوس نشستن از ضجعة و سجدة. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). یقال : للقائم اقعد و للنائم اجلس . و در کلیات آمده که در جواب «ما یصنع فلان »، گویند یقعد، به معنی یمکث ، خواه ایستاده باشد یا نشسته ، و در قعود
شارش کوئتCouette flowواژههای مصوب فرهنگستانشارش حاصل از تنش برشی ناشی از حرکت نسبی یک دیوار نسبت به دیوار دیگر
کد احراز اصالت پیام چکیدهبنیادhash-based message authentication code, keyed-hash- based message authentication codeواژههای مصوب فرهنگستاننوعی کد احراز اصالت پیام (کاپ) با استفاده از یک کلید رمزنگاشتی و یک تابع چکیدهساز اختـ . کاپ چکیدهبنیادHMAC متـ . کد اصالتسنجی پیام چکیدهبنیاد
کهودلغتنامه دهخداکهود. [ ک َ ] (ع ص ) اتان کهودالیدین ؛ خر ماده ٔ شتاب رو. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
قحوطلغتنامه دهخداقحوط. [ ق ُ ] (ع مص ) خشک گردیدن سال و بازایستادن باران و تری از هوا. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
قعودةلغتنامه دهخداقعودة. [ ق َ دَ ] (ع اِ) شتری که شبان برای حاجات خود نگاه دارد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || خرمابن . (اقرب الموارد).
رأی با قیام و قعودstanding vote, rising vote1, standing divisionواژههای مصوب فرهنگستاننوعی رأی شمارشی که در آن رأیدهندگان با برخاستن نظر موافق خود را اعلام میکنند
قعدانلغتنامه دهخداقعدان . [ ق ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ قَعود. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به قعود شود.
قعدلغتنامه دهخداقعد. [ ق ُ ع ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ قَعود. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به قعود شود.
اقعدةلغتنامه دهخدااقعدة. [ اَ ع ِ دَ ] (ع اِ) ج ِ قَعود. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به قعود شود.
قعائدلغتنامه دهخداقعائد. [ ق َ ءِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ قَعود. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به قعود شود. || ج ِ قعیدة. (مهذب الاسماء). زوجات .
قعودةلغتنامه دهخداقعودة. [ ق َ دَ ] (ع اِ) شتری که شبان برای حاجات خود نگاه دارد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || خرمابن . (اقرب الموارد).
رأی با قیام و قعودstanding vote, rising vote1, standing divisionواژههای مصوب فرهنگستاننوعی رأی شمارشی که در آن رأیدهندگان با برخاستن نظر موافق خود را اعلام میکنند