ترجمه مقاله

قلاش

qallāš

۱. بیکاره؛ ولگرد.
۲. مفلس؛ بی‌چیز: ◻︎ کمال نفس خردمند نیک‌بخت آن است / که سرگران نکند بر قلندر قلاش (سعدی۲: ۴۶۳).
۳. رند: ◻︎ سرّ قلاشان ندانی راه قلاشان مرو / دیدۀ بینا نداری راه درویشان مبین (سنائی۲: ۶۳۷).
۴. حیله‌گر.

۱. رند، عیار، لاابالی
۲. دغل، کلاش
۳. خراباتی، شرابخواره، میخواره
۴. بینوا، تهیدست، مفلس، یکلاقبا
۵. افسونگر، افسونساز، لوند
۶. حیلهگر، حیلهباز، محیل
۷. تنها، مجرد، منفرد ≠ صالح

ترجمه مقاله