قلمرولغتنامه دهخداقلمرو. [ ق َ ل َ رَ / رُو ] (اِ مرکب ) ملک و مملکت و ولایت متصرف . (ناظم الاطباء). ملکی و ولایتی که در آن نوشته ٔ قلم پادشاهی یا امیری رود و مردم آنجا نوشته ٔ او را قبول نمایند و در این لفظ از ترکیب اسم و امر معنی اسم ظرف پیدا شده یعنی محل رو
قلمرودیکشنری فارسی به انگلیسیambit, bailiwick, demesne, dom _, domain, dominion, jurisdiction, kingdom, provinces, purview, realm, sphere, territory
قلمروآگاهیterritorializationواژههای مصوب فرهنگستانروندی پویا در ایجاد تمایل در افراد یک سرزمین برای فعالیت در یک واحد جغرافیایی خاص
قلمروخواهیterritoriality 1واژههای مصوب فرهنگستانغریزۀ هر جاندار، اعم از انسان و حیوان، برای داشتن فضایی با مرزهایی مشخص
صرفة تنوع قلمروeconomies of scopeواژههای مصوب فرهنگستانمنافع حاصل از انجام فعالیتهای مرتبط * پیش از این برای این اصطلاح معادل «صرفهجویی ناشی از دامنۀ فعالیت» به تصویب رسیده بود که بنا به پیشنهاد کارگروه اقتصاد و تصویب در شورای واژهگزینی فرهنگستان زبان و ادب فارسی در معادل فارسی تجدیدنظر شد.