قلپفرهنگ فارسی عمیدآن مقدار از مایعات که با یکبار نوشیدن از حلق فرو بَرند؛ قورت: یک قلپ آب، یک قلپ شربت.
کلی کلیلغتنامه دهخداکلی کلی . [ ک َ ک َ ] (اِخ ) دهی از دهستان خزل است که در بخش شیروان چرداول شهرستان ایلام واقع است و 150 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
قلی قلیلغتنامه دهخداقلی قلی . [ ق ُ ق ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کفرآور بخش گیلان شهرستان شاه آباد، واقع در 31هزارگزی شمال خاوری گیلان و 6هزارگزی باختر قیطول . موقع جغرافیایی آن دشت و هوای آن معتدل است . سکنه ٔ آن <span class=
نوشیدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت شامیدن، سَر کشیدن، بالا رفتن، بالا زدن، بالا انداختن، قلپقلپ خوردن، جرعهجرعه نوشیدن چشیدن، خوردن، آب خوردن، آببرلب نهادن آب دادن، چشاندن، مشروب کردن
قلپاقلغتنامه دهخداقلپاق . [ ق َ ] (ترکی ، اِ) کلاه را گویند، در توران میدوزند به پارچه ٔ سپید چکن می نمایند یا بریشم رنگ رنگ دراز و نوکدار می شود. (آنندراج ). قلپاق = قلپق ؛ کلاهک یا شب کلاه استوانه ای شکل و یا نوک تیزی است که انواع و اقسامی دارد. (دزی ج 2 ص <