قنارهلغتنامه دهخداقناره . [ ق َ رَ / رِ ] (اِ) چنگک . گوشت آویز. (زمخشری ) . چوبی یا آهنی دراز که قصابان در دیوار مضبوط کنند مثل چوب سردر و میخ های بسیار در آن زنند و مذبوح را بعد تسلیخ به آن میخ ها آویزند و قطعه قطعه کرده فروشند. (آنندراج ) :
قنارهفرهنگ فارسی عمیدابزاری چوبی یا فلزی با میخهای بلند یا قلاب که در قصابی از آن گوشت آویزان میکنند.
قنارهفرهنگ فارسی معین(قَ ر ) [ ع . قنارة ] (اِ.) چوبی یا آهنی دراز دارای میخ های بلند که در دکان قصابی گوشت را به آن آویزان می کنند.
کنارهلغتنامه دهخداکناره . [ ک َ / ک ِ رَ / رِ ] (اِ) کنار هر چیز. (برهان ). به معنی کنار و مرادف آن است که به معنی گوشه وکنج است . (آنندراج ). برابر با کرانه . پهلوی «کنارک » ، اوستائی «کرنه ». (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). حاشی
کنارهلغتنامه دهخداکناره . [ ک َ رَ / رِ ] (اِ) قلاب آهنی است که قصابان گوسفند کشته را بدان زده بر در دکان بیاویزند و معرب آن قناره است و به تعریب مشهور شده . (از انجمن آرا) (آنندراج ). قلاب آهنین و معرب آن قناره در لغت هر چیزی را گویند که بر آن چیزها آویزند و
کنارةلغتنامه دهخداکنارة. [ ک َن ْ نا رَ / ک ِن ْ نا رَ ] (ع اِ) رباب یا دف یا طنبور. ج ، کنارات . کَنانیر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). طبل یک روی . (مهذب الاسماء). عودها و دف ها و طبلها و طنبورها. شاید قلب کَران به معنی عود باشد. ج ، کنارا
کنارةلغتنامه دهخداکنارة. [ ک ِن ْ نا رَ ] (ع اِ) پاره ای از کتان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). کنار. پاره ای از جامه ٔ کتان و این دخیل است . (از اقرب الموارد).
کنورهلغتنامه دهخداکنوره . [ ک ِ / ک َ رَ / رِ ](ص ) فریبنده و مردم بازی دهنده . (برهان ) (آنندراج ). فریبنده و حیله کننده و غدرنماینده . (ناظم الاطباء).