قولنجلغتنامه دهخداقولنج . [ ق َ ل َ / قو ل َ / ل ِ ] (معرب ، اِ) مرضی است دردناک معده راکه با آن خروج فضولات بدن و باد، سخت و مشکل میشود. این کلمه معرب است . (از اقرب الموارد). دردی که غفلتاً در ناحیه ٔ شکم خصوصاً نواحی مجاور
قولنجفرهنگ فارسی عمیددرد حادی که در حفرۀ شکم در ناحیۀ قولون، آپاندیس، مجاری صفرا، یا کلیه پیدا میشود.
کولنجلغتنامه دهخداکولنج . [ ل َ / ل ِ ] (اِ) بر وزن و معنی قولنج باشد و آن بادی است که به سبب آن شکم و پهلو درد کند و بیم هلاکت باشد و قولنج معرب کولنج بود. (برهان ). درد شکم ، قولنج معرب آن . (فرهنگ رشیدی ). به وزن و معنی قولنج و آن مرضی است که در امعاء از ری
قولنجانلغتنامه دهخداقولنجان . [ ل ِ ] (معرب ، اِ) خاولنجان . (فهرست مخزن الادویه ). گیاهی است از تیره ٔ زنجبیل ها که دو گونه ٔ آن مشهور است یکی را به نام قولنجان صغیر و دیگری را به نام قولنجان کبیر مینامند و هر دو آنها دارای ساقه های زیرزمینی مورد استفاده هستند (قولنجان صغیر بیشتر مورد استفاده ق
قولنجیلغتنامه دهخداقولنجی . [ ل ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان انزل بخش حومه ٔ شهرستان ارومیه ، در مسیر شوسه ٔ ارومیه به سلماس . موقع جغرافیائی آن دره ٔ کوه و هوای آن معتدل مالاریائی است . سکنه ٔ آن 980 تن . آب آن از چشمه و قنات . محصول آن غلات ، توتون ، چغندر، ک
قولنجانلغتنامه دهخداقولنجان . [ ل ِ ] (معرب ، اِ) خاولنجان . (فهرست مخزن الادویه ). گیاهی است از تیره ٔ زنجبیل ها که دو گونه ٔ آن مشهور است یکی را به نام قولنجان صغیر و دیگری را به نام قولنجان کبیر مینامند و هر دو آنها دارای ساقه های زیرزمینی مورد استفاده هستند (قولنجان صغیر بیشتر مورد استفاده ق
قولنجیلغتنامه دهخداقولنجی . [ ل ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان انزل بخش حومه ٔ شهرستان ارومیه ، در مسیر شوسه ٔ ارومیه به سلماس . موقع جغرافیائی آن دره ٔ کوه و هوای آن معتدل مالاریائی است . سکنه ٔ آن 980 تن . آب آن از چشمه و قنات . محصول آن غلات ، توتون ، چغندر، ک