قپهفرهنگ فارسی معین(قُ پِّ) (اِ.) جسم کوچک و محدب به شکل نیم کره یا دگمة برجسته که به جایی چسبیده باشد.
چپقی شمعspark plug cap, spark plug connector, plug lead connector, plug capواژههای مصوب فرهنگستانقطعهای که سیم شمع را به شمع اتصال میدهد
چکه چکهلغتنامه دهخداچکه چکه . [ چ ِک ْ ک َ چ ِک ْ ک َ ] (ق مرکب ) قطره قطره . چیکه چیکه . (در بسیاری لهجه ها). قطره های آب یا هر مایع دیگر که پی در پی چکد. رجوع به چکه شود.
کپه کپهلغتنامه دهخداکپه کپه . [ ک ُپ ْ پ َ / پ ِ / ک ُپ ْ پ َ / پ ِ ] (ق مرکب ) توده توده انباشته . (فرهنگ فارسی معین ).تَل تَل . توده های متعدد و پراکنده گرد هم . کوت کوت .
اخمه قپهلغتنامه دهخدااخمه قپه . [ ] (اِخ ) نام محلی کنار راه تبریز و مراغه میان رواسان و سردرود در 11000 گزی تبریز.
واْجیْگویش گنابادی در گویش گنابادی یعنی باز کردن کوک و دوخت پارچه ، جِرْ دادن ، پاره کردن ، جدا کردن پنبه ها از هم یا از قُپّه پنبه
مدفندیکشنری عربی به فارسیطاق , گنبد , قپه , سردابه , هلا ل طاق , غار , مغاره , گنبد يا طاق درست کردن , جست زدن , پريدن , جهش
گدوک مشکنبرلغتنامه دهخداگدوک مشکنبر. [ گ َ م ِ کَم ْ ب َ ] (اِخ ) نام محلی کنار راه تبریز و اهر میان گولچه و قره قپه در 49200گزی تبریز.
گردنه ٔ الردلغتنامه دهخداگردنه ٔ الرد. [ گ َ دَ ن َ ی ِ ؟ ] (اِخ ) گردنه ای است در تبریز به اهر میان قره قپه و الرد، واقع در 61200گزی تبریز.
قاچلغتنامه دهخداقاچ . (ترکی ، اِ) قاج .شکاف . ترک . || قاچ خربزه یا هندوانه ؛ قسمتی از آن . یک قطعه از آن به درازا بریده و غالباً یک ربع است . || قاچ زین ، قپه ٔ پیش زین . کوهه ٔ پیشین زین . برآمدگی جلو زین اسب و غیره . بلندی که بر جلو زین است و سوارکار دست بدان گیرد. قاش زین .- <span cl
اخمه قپهلغتنامه دهخدااخمه قپه . [ ] (اِخ ) نام محلی کنار راه تبریز و مراغه میان رواسان و سردرود در 11000 گزی تبریز.