قژاکندلغتنامه دهخداقژاکند. [ ق َ ک َ ](اِ مرکب ) قزاکند. رجوع به قزاکند شود : در قژاکند مرد باید بودبر مخنث سلاح جنگ چه سود؟سعدی (گلستان ).
وشینهلغتنامه دهخداوشینه . [ وَ ن َ / ن ِ ] (اِ) جوشن . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). جوشن که در جنگها پوشند. (آنندراج ) (انجمن آرا). نام سلاحی است که آن را جوشن گویند. (برهان ) : تیر را از وشینه بگذاری همچو خیاط سوزن از وش