قیاملغتنامه دهخداقیام . (ع مص ) معتدل شدن . (ازاقرب الموارد). || بسته شدن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). قام الماء؛ بسته شد آب . (منتهی الارب ). || ایستاده شدن ستور از سستی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). قامت علیه الدابة؛ کلت فلم تبرح مکانها. || دوام و ثبوت داشتن . (از اقرب الموارد)
قیامفرهنگ فارسی عمید۱. برخاستن؛ ایستادن؛ بهپا خاستن.۲. جنبش؛ نهضت.۳. (فقه) ایستادن در نماز.۴. [قدیمی، مجاز] نماز.⟨ قیام کردن: (مصدر لازم) برخاستن؛ بهپا خاستن.
بادامک کلون بارگُنجcontainer door locking bar cam, container camواژههای مصوب فرهنگستانبادامکهایی در دو سر کلون بارگُنج که با چرخش آنها درِ بارگُنج قفل میشود
میلبادامک دودexhaust camshaft, exhaust cam, exhaust valve camواژههای مصوب فرهنگستاندر موتورهای دومیلبادامکبالا (DOHC)، میلبادامکی که سوپاپهای دود را باز و بسته میکند
قایم/ غایب باشک ،قایم موشکگویش تهرانیبازی کودکان که کسی چشم میگذارد و بقیه مخفی میشوند هر کدام را که پیدا کرد میگوید سُک سُک
قیامتلغتنامه دهخداقیامت . [ م َ ] (ع مص ) برانگیخته شدن پس از مرگ . (فرهنگ فارسی معین ). قائم شدن و روز قیامت را بهمین جهت قیامت گویند که در آن وقت مردگان زنده شوند و قیام کنند. (از آنندراج ). || (اِ) یوم فزع اکبر. روز جزا. یوم الدین . یوم الحساب (روز شمار). رستاخیز. رستخیز. یوم النشور. یوم ال
قیامتگاهلغتنامه دهخداقیامتگاه . [ م َ ] (اِ مرکب ) محل رستاخیز. (فرهنگ فارسی معین ). جای رستاخیز : چون که خلق از مرگ او آگاه شدبر سر گورش قیامتگاه شد.مولوی .
قیامتیلغتنامه دهخداقیامتی . [ م َ] (ص نسبی ) منسوب به قیامت . || درخور نمودن به روز قیامت . درخور اظهار به قیامت : بد ز نیکان قیامتی نشودکَه ز بیجاده قیمتی نشود. سنایی .مرد دنیا قیامتی نبودقیمتی جز قیامتی نبود.<p class="autho
قیام کردنلغتنامه دهخداقیام کردن .[ ک َ دَ ] (مص مرکب ) برخاستن . ایستادن : قیام خواستمت کرد و عقل میگویدمکن که شرط ادب نیست پیش سرو قیام .سعدی .- قیام کردن به کاری ؛ آن را بنحو شایسته انجام دادن <span class="hl"
قیام الدینلغتنامه دهخداقیام الدین . [ مُدْ دی ] (اِخ ) شاعر اصفهانی ، متخلص به حیرت . رجوع به حیرت شود.
قیامت شدنلغتنامه دهخداقیامت شدن . [ م َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) برپا شدن رستاخیز. || برپا شدن شور و غوغا و هنگامه . (فرهنگ فارسی معین ) : گر ملامت می کنندم ور قیامت میشودبنده سر خواهد نهاد آنگه ز سر سودای تو.سعدی .
قیامت صغریلغتنامه دهخداقیامت صغری . [ م َ ت ِ ص ُ را ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) عبارت از عالم موت است که هر کس را بعد از مرگ به انفراده لاحق میشود بمنطوق حدیث نبوی : من مات فقد قامت قیامته ؛ یعنی هر کس که بمیرد قیامتش برپا میشود و این مقابل قیامت کبری است . (آنندراج ). قیامت صغری عبارت از موت ارادی
قیامت کبریلغتنامه دهخداقیامت کبری . [ م َ ت ِ ک ُ را ](ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) در برابر قیامت صغری . در قیامت کبری جمیع مخلوقات محشور و مبعوث خواهند شد و هر کس به جزا و پاداش عمل خود خواهد رسید. (آنندراج ).