قیشلغتنامه دهخداقیش . [ ق َ / ق ِ ] (ترکی ، اِ) چرم . || تسمه . دوال کمر. || چرمی که سلمانیان تیغ خود را بدان تیز کند. (فرهنگ فارسی معین ) : تیغ را مالید بر قیشی که بودپیش تخمش در رکوع و در سجود. عارف (از
قیشفرهنگ فارسی عمید۱. تسمۀ چرمی که سلمانیها از آن برای تیز کردن تیغ استفاده میکنند.۲. نوار چرمی؛ تسمه.
قیشفرهنگ فارسی معین(قَ یا ق ) [ تر. ] (اِ.) 1 - چرم . 2 - تسمه ، دوال کمر. 3 - چرمی که سلمانیان تیغ خود را بدان تیز کنند. 4 - کنایه از: نان خمیر و فطیر.
برشکاری قوسی کربنیcarbon arc cutting, CACواژههای مصوب فرهنگستاننوعی برشکاری قوسی که در آن از الکترود کربنی استفاده میشود
برشکاری قوسی هواکربنیair carbon arc cutting, CAC-A, AC-Aواژههای مصوب فرهنگستاننوعی برشکاری قوسی که در آن گرمای حاصل از الکترود کربنی و فلز، با دمیدن هوای فشرده و زدودن فلز مذاب ایجاد میشود
راهبُرد پیشگامی در کاهش هزینهcost leadership strategyواژههای مصوب فرهنگستانراهبردی برای کاهش هزینههای عملیاتی در فضای رقابتی
کش کش کشلغتنامه دهخداکش کش کش . [ ک ِ ک ِ ک ِ / ک ُ ک ُ ک ُ ] (صوت ) آوازی که بدان سگ را بر سگی یا بر غریبی آغالند. (یادداشت مؤلف ) . || کلمه ای است که برای آرام کردن طفل شیرخواره ٔ گریان و خوابانیدن او گویند و عرب بیسک و ویسک گوید. (یادداشت مؤلف ).
leathersدیکشنری انگلیسی به فارسیپوست، چرم، بند چرمی، قیش، قیش چرمی، چرمی کردن، چرم گذاشتن به، شلاق زدن
قیش قورشاقلغتنامه دهخداقیش قورشاق . [ ق ِ ی ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان عباسی بخش بستان آباد شهرستان تبریز، سکنه ٔ آن 474 تن . آب آن از رودخانه ٔ پیرلوجه می باشد. محصول آن غلات ، حبوب و شغل اهالی آنجا زراعت و گله داری است . راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایرا
دقیشلغتنامه دهخدادقیش . [ دُ ق َ ] (ع اِ) پرنده ای است خاکی رنگ و اندکی خال دار. (از ذیل اقرب الموارد از لسان ).
رقیشلغتنامه دهخدارقیش . [ رُ ق َ ] (ع ص مصغر) مصغر ارقش ؛ یعنی آنکه نقطه های سیاه و سپید داشته باشد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
نقیشلغتنامه دهخدانقیش . [ ن َ ] (ع اِ) متاع پراکنده در آوند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). نفیش . (اقرب الموارد). و رجوع به نفیش شود. || مثل . همتا. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). مشابه . نظیر. (ناظم الاطباء). مانند. (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء). || شکل و پیکر و نشا
مناقیشلغتنامه دهخدامناقیش . [ م َ ] (ع اِ) ج ِ مِنقاش . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (اقرب الموارد) (معجم متن اللغه ). رجوع به منقاش شود.
موروقیشلغتنامه دهخداموروقیش . [ م ُ رُ ] (معرب ، اِ) غالاکسوس . مصراونة. حجر قبطی . (یادداشت مؤلف ).