قیمت مندی

qeymatmandi

معنی

قیمت داشتن؛ دارای بها و ارزش بودن: ◻︎ ز گوهر سفتن استادان هراسند / که قیمت‌مندی گوهر شناسند (نظامی۲: ۱۱۷).

جست‌وجوی دقیق

قیمت مندی

فرهنگ فارسی عمید

قیمت داشتن؛ دارای بها و ارزش بودن: ◻︎ ز گوهر سفتن استادان هراسند / که قیمت‌مندی گوهر شناسند (نظامی۲: ۱۱۷).

جست‌وجوی هم‌آوا

مزایدة قیمت‌نخست،حراج قیمت‌نخست

first price sealed-bid auction

واژه‌های مصوب فرهنگستان

حراج پاکت‌بسته‌ای که در آن پیشنهاددهندة بالاترین قیمت، برندة حراج است

کمیت

کمیت . [ ک ُ م َ / م ِ ] (ع اِ) اسب نیک سرخ فش و دم سیاه ، مذکر و مؤنث در وی یکسان است . ج ، کُمت ، کماتی (کزرابی ) مثله شذوذاً. سیبویه گفت : از خلیل در باره ٔ کمیت سوال کردم . خلیل گفت : این کلمه بدان جهت مصغر شده است که نه سیاه خالص و نه س

کمپت

لغت‌نامه دهخدا

کمپت . [ ک ُ پ ُ ] (فرانسوی ، اِ) خوشاب . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کمپوت شود.

کمت

لغت‌نامه دهخدا

کمت . [ ک َ ] (ع مص ) پوشیدن خشم را. (از آنندراج ): کمت الغیظ کمتاً؛ پوشید خشم را. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || کمیت گردیدن اسب . (ناظم الاطباء) (آنندراج ): کمت الفرس کمتا و کَمتَة و کَماتَة؛ کمیت گردید. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || (ص ، اِ) ج ِ کمیت . (منتهی

کمد

لغت‌نامه دهخدا

کمد. [ ک َ م ِ ] (ع ص ) سخت اندوهگین . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). آنکه دل وی از اندوه سخت و نهانی بیمار باشد. کامد. کمید. (از اقرب الموارد).

جست‌وجوی متن

هراسیدن

لغت‌نامه دهخدا

هراسیدن . [ هََ دَ ] (مص ) ترسیدن . بیم داشتن . هراس داشتن . بشکوهیدن . (یادداشت به خط مؤلف ). ترسیدن و واهمه کردن باشد. (برهان ) : کز بیم ناوک تو به مغرب به روزو شب اندر تن عدو بهراسد همی روان . فرخی .هنگام مدح ا

قیمت

لغت‌نامه دهخدا

قیمت . [ م َ ] (ع اِ) بهای کالا. (آنندراج ). ارز هر چیزی . (ناظم الاطباء). در شرع چیزی را گویند که تحت ارزیابی درآید. (کشاف ) : در زمان ما نجابت بس که بی قیمت بودعین دارد قطره ٔ نیسان اگر گوهر شود. میرصیدی (از آنندراج ).</

استاد

لغت‌نامه دهخدا

استاد. [ اُ ] (ص ) (معرب آن نیز استاد و استاذ) اوستاد. اُستا. اوستا (مخفف اوستاد) . ماهر. بامهارت . صاحب مهارت . حاذق . (دهار) (ربنجنی ) : از غایت بی ننگی و از حرص گدائی استادتر از وی همه این یافه درایان . سوزنی .ز

جست‌وجوی هم‌آغاز

قیمت

فرهنگ فارسی عمید

۱. (اقتصاد) بها؛ نرخ.۲. ارزش؛ ارج.&lang; قیمت عادله: (اقتصاد) [قدیمی] قیمت متعارف و به نرخ معمول بازار.

قیمت

لغت‌نامه دهخدا

قیمت

دیکشنری فارسی به عربی

تخمين , شعر , يستحق

قیمت

دیکشنری فارسی به انگلیسی

cost, price, rate, valuation, values, worth

قیمت

دیکشنری فارسی به ترکی

fiyet, kıymet, eder, değer

جست‌وجوی هم‌قافیه

کبوترقیمت

لغت‌نامه دهخدا

کبوترقیمت . [ک َ ت َ م َ ] (ص مرکب ) ارزان قیمت . کم بها : من کبوترقیمتم بر پای دارم سر بهاآنقدر زری که سوی آشیان آورده ام .خاقانی .

ذی قیمت

لغت‌نامه دهخدا

ذی قیمت . [ م َ ] (ع ص مرکب ) صاحب ارز و بها. ارجمند. بهاور. ارزنده .

قدر و قیمت

لغت‌نامه دهخدا

قدر و قیمت . [ ق َ رُ م َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) مقدار و ارزش و اعتبار.- بی قدر و قیمت شدن ؛ بی ارزش شدن . بی مقدار شدن : نشد بی قدر و قیمت سوی مردم ز بی قدری صدف لؤلؤی شهوار.ناصرخسرو.

هم قیمت

لغت‌نامه دهخدا

هم قیمت . [ هََ م َ ] (ص مرکب ) هم بها. هم ارزش : نه هم قیمت لعل باشد بلورنه همرنگ گلنارباشد پژند.عسجدی .

پرقیمت

لغت‌نامه دهخدا

پرقیمت . [ پ ُ م َ ] (ص مرکب ) گرانمایه . ثمین . که قیمت بسیار دارد. پربها.

درپیوند

بیشتر بدانید

قیمت مندی

qeymatmandi

معنی

جست‌وجوی دقیق

فرهنگ فارسی عمید

جست‌وجوی هم‌آوا

واژه‌های مصوب فرهنگستان

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

جست‌وجوی متن

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

جست‌وجوی هم‌آغاز

فرهنگ فارسی عمید

لغت‌نامه دهخدا

دیکشنری فارسی به عربی

دیکشنری فارسی به انگلیسی

دیکشنری فارسی به ترکی

جست‌وجوی هم‌قافیه

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا