قیمت پیشنهادیbidواژههای مصوب فرهنگستانقیمت پیشنهادشده برای خرید یا فروش کالا یا خدمات که از یک منظر بالاترین و از منظر دیگر مناسبترین است
مزایدة قیمتنخست،حراج قیمتنخستfirst price sealed-bid auctionواژههای مصوب فرهنگستانحراج پاکتبستهای که در آن پیشنهاددهندة بالاترین قیمت، برندة حراج است
کمیتلغتنامه دهخداکمیت . [ ک ُ م َ / م ِ ] (ع اِ) اسب نیک سرخ فش و دم سیاه ، مذکر و مؤنث در وی یکسان است . ج ، کُمت ، کماتی (کزرابی ) مثله شذوذاً. سیبویه گفت : از خلیل در باره ٔ کمیت سوال کردم . خلیل گفت : این کلمه بدان جهت مصغر شده است که نه سیاه خالص و نه س
کمپتلغتنامه دهخداکمپت . [ ک ُ پ ُ ] (فرانسوی ، اِ) خوشاب . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کمپوت شود.
کمتلغتنامه دهخداکمت . [ ک َ ] (ع مص ) پوشیدن خشم را. (از آنندراج ): کمت الغیظ کمتاً؛ پوشید خشم را. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || کمیت گردیدن اسب . (ناظم الاطباء) (آنندراج ): کمت الفرس کمتا و کَمتَة و کَماتَة؛ کمیت گردید. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || (ص ، اِ) ج ِ کمیت . (منتهی
کمدلغتنامه دهخداکمد. [ ک َ م ِ ] (ع ص ) سخت اندوهگین . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). آنکه دل وی از اندوه سخت و نهانی بیمار باشد. کامد. کمید. (از اقرب الموارد).
پایینترین قیمت پیشنهادیlow bidواژههای مصوب فرهنگستانگزینهای برای تدارک در پروژه، هنگامی که پایینترین قیمت پیشنهادشده در مناقصه تنها معیار انتخاب است
ارزش مطلوب کارمزدیbest value: feesواژههای مصوب فرهنگستانگزینهای برای تدارک در پروژه بهروشی رقابتی که در آن قیمت پیشنهادی برمبنای کارمزد، یکی از معیارهای انتخاب است، اما تنها معیار برای انتخاب نهایی نیست
مزایدهsealed-bid auctionواژههای مصوب فرهنگستاننوعی حراج که در آن همة خریداران بالقوه، قیمت پیشنهادی خود را بهصورت همزمان و در پاکتهای دربسته به حراجگذار (auctioneer) میدهند نیز: حراج پاکتبسته blind auction
حراجauction, open outcry auctionواژههای مصوب فرهنگستاننوعی سازوکار فروش که قیمت در آن توسط حراجگذار (auctioneer) و دریافتکنندة قیمتهای پیشنهادی تعیین میشود و کالا به بالاترین قیمت پیشنهادی به فروش میرسد
ارزش مطلوب هزینهایbest value: total costواژههای مصوب فرهنگستانگزینهای برای تدارک در پروژه بهروشی رقابتی که در آن قیمت پیشنهادی برمبنای هزینۀ کل ساخت یا هزینۀ کل طرح و ساخت، یکی از معیارهای انتخاب است، اما تنها معیار برای انتخاب نهایی نیست
حراج دکمهایbutton auctionواژههای مصوب فرهنگستاننوعی حراج افزایشی که شرکتکنندگان در آن با نگهداشتن دکمه موافقت خود را با قیمت پیشنهادی اعلام میکنند و درصورت رها کردن دکمه از حراج خارج میشوند؛ خریدار فردی است که دکمه را همچنان نگهداشته باشد
قیمتفرهنگ فارسی عمید۱. (اقتصاد) بها؛ نرخ.۲. ارزش؛ ارج.⟨ قیمت عادله: (اقتصاد) [قدیمی] قیمت متعارف و به نرخ معمول بازار.
قیمتلغتنامه دهخداقیمت . [ م َ ] (ع اِ) بهای کالا. (آنندراج ). ارز هر چیزی . (ناظم الاطباء). در شرع چیزی را گویند که تحت ارزیابی درآید. (کشاف ) : در زمان ما نجابت بس که بی قیمت بودعین دارد قطره ٔ نیسان اگر گوهر شود. میرصیدی (از آنندراج ).</
کبوترقیمتلغتنامه دهخداکبوترقیمت . [ک َ ت َ م َ ] (ص مرکب ) ارزان قیمت . کم بها : من کبوترقیمتم بر پای دارم سر بهاآنقدر زری که سوی آشیان آورده ام .خاقانی .
قدر و قیمتلغتنامه دهخداقدر و قیمت . [ ق َ رُ م َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) مقدار و ارزش و اعتبار.- بی قدر و قیمت شدن ؛ بی ارزش شدن . بی مقدار شدن : نشد بی قدر و قیمت سوی مردم ز بی قدری صدف لؤلؤی شهوار.ناصرخسرو.
هم قیمتلغتنامه دهخداهم قیمت . [ هََ م َ ] (ص مرکب ) هم بها. هم ارزش : نه هم قیمت لعل باشد بلورنه همرنگ گلنارباشد پژند.عسجدی .