لاللغتنامه دهخدالال . (اِخ ) نام جد پدر احمدبن علی بن احمد فقیه و جعدی و مازنی و غفاری . (منتهی الارب ).
لاللغتنامه دهخدالال . (اِخ ) نام قلعتی به طبرستان . (طبقات ناصری ، از تاریخ جهانگشای جوینی حاشیه ٔ ص 199 ج 2) .
لاللغتنامه دهخدالال . (ص ) زبان گرفته . (برهان ). بی زبان . مقابل گویا. که گفتن نتواند. که گفتن نداند. اَخرَس . گنگ . اَبکم . بکیم . (منتهی الارب ) : روزی به بدش هر که سخن گفت زبانش هر چند سخن گوی و فصیح است شود لال . فرخی .من جز
لالفرهنگ فارسی عمید۱. لعل.۲. (صفت) سرخ؛ رنگ سرخ: ◻︎ دو لب چو نار کفیده دو برگ سوسن سرخ / دو رخ چو نار شکفته دو برگ لالهٴ لال (عنصری: ۳۷۶).