لثاملغتنامه دهخدالثام . [ ل ِ ] (ع اِ) دهان بند. (منتهی الارب ) : بدنها همه در دوتویی زره زنخها همه در دوتایی لثام . مسعودسعد.|| روی بند. نقاب .
لتاملغتنامه دهخدالتام . [ ] (اِ) جنگ (؟) مبارزه (؟) : به لتام آمده زنبیل و لتی خور [ د ] بلنگ لتره شد لشکر زنبیل و هبا گشت کنام .محمدبن وصیف سکزی (از تاریخ سیستان ص 210). || ذم ّ (؟) بدنامی (؟) :
لطاملغتنامه دهخدالطام . [ ل ِ ] (ع مص ) ملاطمة. طپانچه زدن یکدیگر را. (منتهی الارب ). با کسی طپنچه زدن . (زوزنی ) : با آبروی تشنه بمانی از آب جوی به چون ز بهر آب زنی با خران لطام .ناصرخسرو.
طاهرلغتنامه دهخداطاهر. [ هَِ ] (اِخ ) ابن مسعود. (الشیخ ) ابوالصفا، وی در جامع زیتونة بشهر تونس علوم فراگرفت ، و در پایان روزگار ائمه ٔ بکریین تولیت خلافت امامت یافت در سال 1221 هَ . ق . پس از تکمیل تحصیلات پیوسته ملازم تدریس و امامت و خطبه بود،تا به سال <spa
دوتوییلغتنامه دهخدادوتویی . [ دُ ] (حامص مرکب ) صفت و حالت دوتو. دوتو بودن . دولایی و دوتایی . انحنا و خمیدگی .لایی منضم به لای دیگر. (یادداشت مؤلف ) : بدنها همه در دوتویی زره زنخها همه در دوتایی لثام . مسعودسعد. || (ص نسبی ، اِ مرک
دهن بندلغتنامه دهخدادهن بند. [ دَ هَم ْ ب َ ] (نف مرکب ) که دهان خود یا دیگری را ببندد. || (اِ مرکب ) بند. بنددهن . دهان بند. چیزی که با او دهان کسی بند توان کرد اعم از آنکه تعویذ باشد یا غیر آن . (از آنندراج ) : بهتر از سیری دهن بندی نباشد شیر راغافل است آن کس که
دهان بندلغتنامه دهخدادهان بند.[ دَ هام ْ ب َ ] (نف مرکب ) که دهان خود یا دیگری را ببندد. || (اِ مرکب ) تعویذی که در گلوی گوسپندان بندند تا که از گرگ محفوظ ماند. (غیاث ) (ناظم الاطباء). || تعویذی که برای زبان بندی دشمنان و بدگویان نویسند. (غیاث ) (ناظم الاطباء). || دستمال یا چارقدی که زنان ترک بر
کاشف اللثاملغتنامه دهخداکاشف اللثام . [ ش ِ فُل ل ِ ] (اِخ ) محمدبن حسن مؤلف کشف اللثام است . (از ریحانةالادب ج 3 ص 345).