لختهلغتنامه دهخدالخته . [ ل َ ت َ / ت ِ ] (ص ، اِ) پاره . (برهان ) (اوبهی ). لخت . (آنندراج ) (برهان ) : یا زنده شبی از غم او آنکه درست است از تنگ دلی جامه کند لخته و پاره . خسروانی (ازحاشیه ٔ فرهنگ اسدی ن
پلختهلغتنامه دهخداپلخته . [ پ َ ل ِ ت َ / ت ِ / پ ِ ل َ ت َ / ت ِ ] (اِ) قالبی مشبک یا غربال گونه ای که از شاخه ٔ بید و مانند آن سازند و پنیر را روی آن نهندتا آب آن برود و آن را به اسپانیولی پ
رگلختهthrombusواژههای مصوب فرهنگستانلختة ایستای خون در درون دیوارة رگ خونی که ممکن است باعث انسداد آن شود
لختهرگبستاکیthromboembolicواژههای مصوب فرهنگستان1. مربوط به رگبستاک لختهای 2. مبتلا به رگبستاک لختهای متـ . لختهرگبستی
لختهزداdeflocculantواژههای مصوب فرهنگستانمادهای که کلوخههای دوغاب را میپراکند تا تعلیقهای کلوئیدی یا نزدیک به کلوئیدی ایجاد شود و دوغاب را روانتر سازد متـ . روانساز
لختهزداییdeflocculationواژههای مصوب فرهنگستانپراکنش ذرات دوغاب با افزودن مقدار اندکی مواد افزودنی مناسب متـ . روانسازی
لختهسازflocculantواژههای مصوب فرهنگستانپلیالکترولیتِ (polyelectrolyte) آلی محلول در آب که بهتنهایی یا همراه با نمکهای معدنی تودههای جامدی ایجاد میکند که بهسرعت در آب یا فاضلاب تهنشین میشوند
شرتی شلختهلغتنامه دهخداشرتی شلخته . [ ش ِ ش ِ ل َ ت َ / ت ِ ] (ص مرکب ) بمعنی شرتی و صفت زنان (و ندرتاً مردان ) است . (فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمال زاده ). رجوع به شرتی شود.
شلختهلغتنامه دهخداشلخته . [ ش َ / ش ِ ل َ ت َ / ت ِ ] (اِ) لگد بر نشستگاه و نرمگاه . شلخت . (از ناظم الاطباء). لگدی باشد که مردم در وقت بازی کردن با پشت پای یا سر زانو بر نرمگاه و نشستگاه یکدیگر زنند و آنرا شلخت به حذف هاء نیز
شلختهلغتنامه دهخداشلخته . [ ش َ/ ش ِ ل َ ت َ / ت ِ ] (ص ) بی فکر. بی اندیشه . لاابالی . زنی که کارهای وی از روی نظم و ترتیب نباشد. زن ناکدبانو. (ناظم الاطباء). زنی که کارهایش بی نظم و ترتیب باشد. زن کاهل و لاابالی . (یادداشت م
پلختهلغتنامه دهخداپلخته . [ پ َ ل ِ ت َ / ت ِ / پ ِ ل َ ت َ / ت ِ ] (اِ) قالبی مشبک یا غربال گونه ای که از شاخه ٔ بید و مانند آن سازند و پنیر را روی آن نهندتا آب آن برود و آن را به اسپانیولی پ