لرزشلغتنامه دهخدالرزش . [ ل َ زِ ] (اِمص ) اسم مصدر از لرزیدن (این قلیل الاستعمال است ). لزر. لرزه . لرزیدن . رعدة. اِرتعاد. رجفة . اهتزاز. ارتعاش : ز باریدن برف و باران و سیل به لرزش درافتاده همچون سهیل . سعدی .نفاض ؛ لرزش تب . (م
لرزشدیکشنری فارسی به انگلیسیjar, quake, quaver, quiver, rock, shake, shudder, thrill, tremble, trepidation, vibration, waver, wobble
لرزش قصدبنیادintention tremorواژههای مصوب فرهنگستانلرزشی که هنگامیکه فرد تصمیم به حرکت میگیرد در دستش پیدا میشود
لرزش کلاچclutch shudder, clutch judder, clutch chatterواژههای مصوب فرهنگستانلرزش قطعات کلاچ در هنگام کلاچگیری که ناشی از جفت نشدن سطح دیسک کلاچ و صفحهکلاچ است
لرزشیtrilled, trill 2واژههای مصوب فرهنگستانآوایی که تولید آن با زنشهای پیدرپی نوک زبان به لثۀ بالا همراه باشد متـ . غلتان rolled 1, roll 3