لمالغتنامه دهخدالما. [ ل َ ] (اِ) دوائی است که آن را عنب الثعلب گویند. خوردن آن قطع احتلام کند. (برهان ). سگ انگور. تاج ریزی .
لمالغتنامه دهخدالما. [ ل َم ْ ما ] (ع ق ) هرگاه . (غیاث ). مگر. چون . (آنندراج ). هنوز. (ترجمان القرآن جرجانی ). || یکی از حروف جازمه ٔ نافیه ٔ استغراقیه . (غیاث ).
جَست تابستانهLammas shoot, Lammas growth, late-season shoot, proleptic shootواژههای مصوب فرهنگستانرشد نابهنجار جوانۀ خفته در آخر فصل براثر رطوبت بیشازحد متـ . جَست ثانویه secondary shoot
لمیاءلغتنامه دهخدالمیاء. [ ل َم ْ ] (ع ص ) تأنیث المی . زن سیاه یا گندم گون لب : شفة لمیاء؛ لبی سیاه فام . (مهذب الاسماء).
لماءلغتنامه دهخدالماء. [ ل َ ] (ص ) رنگ گندم گون . (آنندراج ). ظاهراً کلمه ٔ رنگ در جمله ٔ منقول از آنندراج مصحف کلمه ٔ لب باشد. گذشته از آنکه خود لغت نیز لمیاء است ، یعنی لب گندم گون . و رجوع به لمیاء شود.
لماعةلغتنامه دهخدالماعة. [ ل َم ْ ما ع َ ] (ع اِ) عقاب . || دشت درخشان سراب . || جان دانه یعنی پیش سر کودک مادام که بجنبد. (منتهی الارب ). یافوج .
لماظةلغتنامه دهخدالماظة. [ ل َ ظَ ](ع اِ) آنچه ماند از طعام در گوشه های دهان . (منتهی الارب ). آنچه در دهن بماند از طعام . (مهذب الاسماء).
إِنفرهنگ واژگان قرآناگر- حرف نفي (دراين صورت بعد از آن إلّا يا لمّا مي آيد) - محققاً (در این مورد مخفف إنَّ می باشد مانند "وَإِن يَکَادُ ﭐلَّذِينَ کَفَرُواْ لَيُزْلِقُونَکَ بِأَبْصَارِهِمْ لَمَّا سَمِعُواْ ﭐلذِّکْرَ ")
لَمَّافرهنگ واژگان قرآنوقتيكه - هنوز نه - سوگند مي خورم به آنچه- إلّا(در عباراتي نظير "فَلَمَّا ذَهَبُواْ بِهِ "معني "وقتيكه" مي دهد. در عباراتي نظير "وَلَمَّا يَدْخُلِ ﭐلْإِيمَانُ فِي قُلُوبِکُمْ "معني "هنوز نه" مي دهد در عبارت "وَإِنَّ کُـلاًَّ لَّمَّا لَيُوَفِّيَنَّهُمْ رَبُّکَ أَعْمَالَهُمْ ": "همه اين اختلاف کنندگان
إِنِفرهنگ واژگان قرآناگر- حرف نفي (دراين صورت بعد از آن إلّا يا لمّا مي آيد)(درجمله "إِنِ ﭐسْتَطَعْتُمْ " چون دو ساکن به هم رسيده اند نون کسره گرفته است)
لماعةلغتنامه دهخدالماعة. [ ل َم ْ ما ع َ ] (ع اِ) عقاب . || دشت درخشان سراب . || جان دانه یعنی پیش سر کودک مادام که بجنبد. (منتهی الارب ). یافوج .
لماظةلغتنامه دهخدالماظة. [ ل َ ظَ ](ع اِ) آنچه ماند از طعام در گوشه های دهان . (منتهی الارب ). آنچه در دهن بماند از طعام . (مهذب الاسماء).
تالمالغتنامه دهخداتالما. (اِخ ) فرانسوا - ژوزف . ایفاکننده ٔ نقش های تراژدی در پاریس . وی بسال 1763 م . متولد شدو در همانجا بسال 1826 م . درگذشت . پدرش دندانساز بود و او هم ابتدا حرفه ٔ پدر را انتخاب کرد ولی پس از مسافرت به ان
شالمالغتنامه دهخداشالما. (اِخ ) دهی از بخش ماسال شاندرمن شهرستان طوالش . دارای 432 تن سکنه است .آب آن از رودخانه ٔ ماسال و چشمه و محصول آن پشم و لبنیات و عسل است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
شالمالغتنامه دهخداشالما. (اِخ )دهی از بخش مرکزی شهرستان فومن ، و دارای 443 تن سکنه است . آب آن از نهر سنگ و محصول آن برنج ، عسل ، لبنیات و ابریشم است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
لاپالمالغتنامه دهخدالاپالما. (اِخ ) نام جزیره ٔ آتش فشان از مجمعالجزائر قناری . دارای پنجاه هزار سکنه .
کلمالغتنامه دهخداکلما. [ ک ُل ْ ل َ ] (ع اِ) هربار. (ترجمان القرآن ص 82). هر وقت و هر زمان . (ناظم الاطباء). || هرچه . (ناظم الاطباء). هرچیز که . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).