لمباندنلغتنامه دهخدالمباندن . [ ل ُ دَ ] (مص ) لُنْباندن . چیزی نرم مانند پلو و نان را با لقمه ٔ بزرگ نیم جویده فرودادن .
پرخوریکردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات یکردن، ناپرهیزی کردن، بارکردن، نجویده قورت دادن، نشخوار کردن، لمباندن، خوردن، حرص زدن، سیر نشدن، سیری نداشتن