لن ترانیلغتنامه دهخدالن ترانی . [ ل َ ت َ ] (ع جمله ٔ فعلیه ) هرگز نبینی مرا. مأخوذ از آیه ٔ: و لما جاء موسی ̍ لمیقاتنا و کلمه ربه قال رب اءَرنی اءَنظر اًِلیک ، قال لن ترانی و لکن اءَنظر اًِلی الجبل ... (قرآن 143/7). هرگز نخواهی دید مرا ومجازاً به معنی خودستائی
لن ترانیفرهنگ فارسی عمید۱. [مجاز] سخن طعنهآمیز و ناپسند.۲. (شبه جمله، اسم) هرگز مرا نبینی. Δ موسی در کوه طور مسئلت داشت که خدا را ببیند. گفت: «رَبِّ ٲَرِنِی ٲَنْظُرْ إِلَیْک» (= پروردگارا، خود را به من بنمای تا بر تو بنگرم). خطاب آمد: «لَنْ تَرانی» (اعراف: ۱۴۳).
لن ترانیفرهنگ فارسی معین(لَ تَ) [ ع . ] (جملة فعلیه .) 1 - هرگز مرا نبینی . 2 - (اِ.) (عا.) متلک ، سخن درشت و پرخاش آمیز.
موتور میللنگبلندlong block engineواژههای مصوب فرهنگستانموتوری که هم طول بدنه و هم طول میللنگ آن در قیاس با موتورهای چهارسیلندر خطی و موتورهای خورجینی بلندتر است
کاوند لاگینLuggin probeواژههای مصوب فرهنگستانلولۀ مویین کوچکی که از برقکاف پُر شده باشد و، با قرار گرفتن در نزدیکی سطح فلز، بین فلز موردمطالعه و الکترود مرجع مسیر هدایت یونی برقرار کند متـ . لولۀ مویین لاگینـ هابر Luggin-Haber capillary
لن ترانی گفتنلغتنامه دهخدالن ترانی گفتن . [ ل َ ت َ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) در تداول عامه ٔ فارسی زبانان ، ناسزا و درشت گفتن . بد و بیراه گفتن . درشت و خشن گفتن . سخنان درشت گفتن . سخنانی درشت و دشنام گونه گفتن . و رجوع به لن ترانی شود که مأخوذ از آیه ٔ شریفه ٔ «قال لن ترانی ولکن أنظر اًِلی الجبل » باش
ارنیفرهنگ فارسی عمیدبنمایان مرا: ◻︎ با تو آن عهد که در وادی ایمن بستیم / همچو موسی اَرِنیگوی به میقات بریم (حافظ: ۷۴۸)، ◻︎ چو رسی به کوه سینا، ارنی مگوی و بگذر / که نیرزد این تمنا به جوابِ لنترانی (؟: لغتنامه: لنترانی). Δ اشاره به آیۀ «رَبِّ اَرِنی اَنْظُرْ اِلَیْک» (اعراف: ۱۴۳) (= پروردگارا خود را به من بنما
ارنیلغتنامه دهخداارنی . [ اَ رِ ] (ع جمله ٔ فعلیه ٔ امری ) (از: اَرِ + نَ + ی ) بنما مرا. و این اشارت است بقصه ٔ موسی علیه السلام : قال رب ارنی انظر الیک (قرآن 143/7)؛ گفت موسی (ع ) ای پروردگار من بنما مرا دیدار خود تا ببینم بسوی تو، ق
حسن نقشبندیلغتنامه دهخداحسن نقشبندی . [ ح َ س َ ن ِ ن َ ب َ ] (اِخ ) ابن مصطفی بغدادی قادری . ساکن دمشق و درگذشته ٔ 1182 هَ . ق . او راست : تفسیر آیه ٔ «لن ترانی » (قرآن 143/7). «المعراج الازهر». (هدیة العارفین ج <span class="hl" di
تمنالغتنامه دهخداتمنا. [ ت َ م َن ْ ن ] (اِ) خواهش و آرزوی و خام و تباه از صفات اوست و بالفظ یافتن و کردن و داشتن و پختن و بستن و در دماغ آوردن و در دل شکستن و سوختن مستعمل . (آنندراج ). مأخوذ از تازی (تمنی ) آرزو و امید و خواهش . (ناظم الاطباء) : گر هیچ خرد داری
منعلغتنامه دهخدامنع. [ م َ ] (ع مص ) بازداشتن از کاری . (تاج المصادر بیهقی ). بازداشتن . (المصادر زوزنی ). بازداشتن کسی را از کاری و چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ازاقرب الموارد). بازداشت و دورکردگی و دفع و رد و تعرض و ممانعت و نهی و نفی و انکار و مخالفت و مزاحمت .(ناظم الاطباء). جلوگیری
لنلغتنامه دهخدالن . [ ل َ ] (ع حرف ) حرف نفی اَبد یعنی هرگز. هرگز نه . نه . لن معناه ُ هرگز نه و هی حرف نفی و نصب و استقبال ... (منتهی الارب ).
داهلنلغتنامه دهخداداهلن . [ ل ِ ] (اِخ ) قصبه ای در ناحیت دوسلدورف از ایالت راین کشور آلمان . (قاموس الاعلام ترکی ).
دمولنلغتنامه دهخدادمولن . [ دِ ل َ ] (اِخ ) کامی ّ. (1760 - 1794 م .). روزنامه نویس و انقلابی فرانسوی که خطابه ٔ او در 12 ژوئیه ٔ 1789 م . سبب هجوم (<span cla
پیلنلغتنامه دهخداپیلن . [ ل ُ ] (اِخ ) ژرمن . مجسمه ساز هنرمند فرانسوی در قرن 16 م . و از پیشقدمان سبک جدید مجسمه سازی فرانسه . (1515-1590 م .).
تالنلغتنامه دهخداتالن . [ ل ُ ] (اِخ ) اومر. از صاحب منصبان اداری فرانسه که بسال 1595 م . در پاریس متولد شد و در جنگی که در زمان کودکی لوئی چهاردهم (1648- 1653 م .) بین طرفداران پارلمان و درب
خامامیلنلغتنامه دهخداخامامیلن . [ ل ِ ] (معرب ، اِ) بیونانی گیاهی است که آن را بابونه گویند. گرم و خشک است در اول و بعربی تفاح الارض خوانند. بوییدن آن خواب آورد. (برهان قاطع) (آنندراج ). رجوع به کلمه ٔ «بابونه » و «بابونج » شود.