لنبانلغتنامه دهخدالنبان . [ لَم ْ ](ص ، اِ) زنی را گویند که از قحبگی و فاحشگی گذشته به قیادت و قوادگی مشغول باشد. یعنی کنیزها و دخترخانها به هم رساند و به قحبگی اندازد. (برهان ). صاحب آنندراج گوید: لنبان ترکیبی است از لَن به معنی آلت تناسل رجال و دیگر بان که افاده ٔ معنی محافظ و نگهبان و مراقب
لنبانلغتنامه دهخدالنبان . [ لُم ْ ] (اِخ ) نام محله ای به اصفهان . نام محلتی در مرکز اسپاهان . رفیعالدین شاعر ازآنجاست . یاقوت گوید: ده بزرگی است به اصفهان و آن را دروازه ای باشد که بدان شهرت یافته (و هنوز برجاست ). کمال اسماعیل در مدح رئیس لنبان گفته : تا زبانم به
لنبانفرهنگ فارسی عمیدزن بدکار که پیر شده باشد و زنهای دیگر را به فحشا و بیعفتی وادار کند: ◻︎ به خود گفتم عجب نَبْوَد که نفرت / کنند از صحبت لنبان لبیبان (نزاری: لغتنامه: لنبان).
گلنگبینلغتنامه دهخداگلنگبین . [ گ ُ ل َ گ ُ / گ َ ] (اِ مرکب ) (از: گل + انگبین ). (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). ترکیبی باشدمانند گلقند، لیکن تفاوت آن است که گلقند را از گل و قند سازند و گلنگبین . را از گل و انگبین که عسل باشد. (از برهان ). گلنگبین . گل و انگ
لنبانیلغتنامه دهخدالنبانی . [ لُم ْ ] (اِخ ) رئیس ابوالفضل اصفهانی . رجوع به رئیس ابوالفضل و تاریخ گزیده ج 1 ص 520 شود.
لنبانیلغتنامه دهخدالنبانی . [ لُم ْ ] (اِخ ) رفیعالدین . از شعرای مشهور اواخر قرن ششم و اوایل قرن هفتم هجری ایران و اهل قریه ٔ لنبان نزدیک اصفهان است . او را دیوانی است مرتب . این دو بیت از قصیده ای که در مدح فخرالدین زیدبن حسن الحسینی سرود، نقل میشود : جانا حدیث عشق
لنباندهلغتنامه دهخدالنبانده . [ لُم ْ دَ / دِ ] (ن مف ) لنبانیده . با لقمه های بزرگ نیم خائیده فروبرده .
لنباندگیلغتنامه دهخدالنباندگی . [ لُم ْ دَ / دِ ] (حامص ) حالت و چگونگی لنبانده . رجوع به لنبانده شود.
لنباندنلغتنامه دهخدالنباندن . [ لُم ْ دَ ] (مص ) (در تداول عوام ) چیز نرم بزرگی را فروبردن . بلعیدن لقمه ٔ نرم و بزرگ . با لقمه های بزرگ فروبردن . خوردن و فرودادن با ولع. با شره و حرص نیم خائیده فروبردن . لقمه ٔ بزرگ را در یک سوی دهان تر کرده فروبردن . لنبانیدن .
عمارت جمال الدینلغتنامه دهخداعمارت جمال الدین . [ ع ِ رَ ت ِ ج َ لُدْ دی ] (اِخ ) عمارتی است که جمال الدین محمدبن شجاع الدین لنبانی اصفهانی در مسقطالرأس خود لنبان بنا کرد و به نام «عمارت جمال الدین » مشهور شد و ذکراین عمارت در ترجمه ٔ محاسن اصفهان آمده است . رجوع به ترجمه ٔ محاسن اصفهان آوی چ عباس اقبال
اشکهانلغتنامه دهخدااشکهان . [ ] (اِخ ) از محله های اصفهان بود. مافروخی آرد: از جمله ٔ محاسنی که رقعه ٔ بقعه ٔ اصفهان برتبت مزایا و زینت صفایا مُحَلّی ̍ و مزین است باروئی هست محیط بر عرصه ٔ شهر مانند دور فلک چهارم بر قرصه ٔمهر مستحدث آن علاءالدوله ، مساحت دور آن زیادت بر پانزده هزار گام بیرون آن
رفیعلغتنامه دهخدارفیع. [ رَ ] (اِخ ) یارفیع لنبانی ، رفیعالدین مسعود لنبانی اصفهانی ، شاعرمعروف ایرانی در اواخر قرن ششم هجری قمری است . مولداو لنبان اصفهان است . وی فخرالدین زیدبن حسن حسینی از خاندان نقبای ری و قم و رکن الدین مسعودبن صاعد ازآل صاعد (اصفهانی ) و عمیدالدین اسعدبن نصر وزیر اتابک
نادرالغتنامه دهخدانادرا. [ دِ ] (اِخ ) از شاعران شیراز و معاصر با صفویه است . میرزاطاهر نصرآبادی آرد: «در فن سیاق آگاه است و رساله ای جامعه در آن باب نوشته است ، مدتی قبل از این در لباس فقر و فنا به اصفهان آمده به قصد زیارت عتبات عالیات روانه شده در کرمانشاه نواب شیخ علیخان او را نگاهداشت مدتی
اصفهانلغتنامه دهخدااصفهان . [ اِ ف َ ] (اِخ ) نام شهر بدین صورتها آمده است : انزان . گابیان . گابیه . جی . اسپاهان . سپاهان . اسپهان . صفاهان . اسفاهان . اصفاهان . اسبهان . اسفهان . اسباهان . اصبهان . در کتب تاریخی قدیم بنام گابا یا کی معرفی گردیده است . در قدیم آنرا اسپادانا میگفتند . در دائرة
لنباندهلغتنامه دهخدالنبانده . [ لُم ْ دَ / دِ ] (ن مف ) لنبانیده . با لقمه های بزرگ نیم خائیده فروبرده .
لنباندگیلغتنامه دهخدالنباندگی . [ لُم ْ دَ / دِ ] (حامص ) حالت و چگونگی لنبانده . رجوع به لنبانده شود.
لنباندنلغتنامه دهخدالنباندن . [ لُم ْ دَ ] (مص ) (در تداول عوام ) چیز نرم بزرگی را فروبردن . بلعیدن لقمه ٔ نرم و بزرگ . با لقمه های بزرگ فروبردن . خوردن و فرودادن با ولع. با شره و حرص نیم خائیده فروبردن . لقمه ٔ بزرگ را در یک سوی دهان تر کرده فروبردن . لنبانیدن .