لنفلغتنامه دهخدالنف . [ ل َ ] (فرانسوی ، اِ) بلغم . خلطی مایل به زردی یا بیرنگ که از سیر و حرکت گلوبولهای سفید به دست آید و در رگهای لنفی جریان دارد. || شیره ٔ آب مانندی که در نباتات جریان دارد.
لنففرهنگ فارسی عمید۱. مایع بیرنگ یا اندکی زرد متشکل از پلاسما و گلبولهای سفید که ازدیوارۀ مویرگها به بیرون تراویده، در رگهای لنفاوی جریان مییابد و مواد را بین خون و سلولهای بدن جابجا میکند.۲. شیرهای آبکی که در نباتات جریان دارد.
لنففرهنگ فارسی معین(لَ) [ انگ . ] (اِ.) مایعی زرد رنگ یا بی رنگ و شفاف که در عروق لنفاوی جریان دارد، از جدار مویرگ ها به خارج می تراود و تنها دارای یک نوع گویچة سفید است .
چلنچولغتنامه دهخداچلنچو. [ چ َ ل َ ] (ص ) کسی را گویند که لباس و رخوت خود را زود چرکن و ملوث گرداند. (برهان ). کسی که چرکن و ملوث باشد و جامه ٔ خودرا کثیف نگاه دارد. (انجمن آرا) (آنندراج ). چرکین و آنکه خود را چرکین نگه دارد. (ناظم الاطباء). کسی یا چیزی که چرکین و ناپاک باشد. || کسی که عقلش نا
لنژولغتنامه دهخدالنژو. [ ل ُ ژُ ] (اِخ ) نام کرسی بخش در (مارن عُلیا) از ولایت لانگرس نزدیک دیژان به فرانسه و دارای 301 تن سکنه .
پلنفلغتنامه دهخداپلنف . [ پْل ِ / پ ِ ل ِ ن ُ ] (اِخ ) کرسی بخشی از ایالت «کت دو نور» در شهرستان سن بریو برساحل مانش . دارای 3042 تن سکنه و حمامهای دریائی .
پلنولغتنامه دهخداپلنو. [ پ ِ ] (اِ) دوغ ترش ستبرشده باشد، گروهی آن را کشک گویند که بمالند و قاتق آشها کنندیعنی قروت . (اوبهی ). ظاهراً این تصحیف پینو باشد.
چلنچوفرهنگ فارسی معین(چَ لَ) (ص .) 1 - کسی که لباس های خود را چرکین و ملوث سازد. 2 - کسی که عقلش ناقص باشد. 3 - بی نزاکت .
پلنفلغتنامه دهخداپلنف . [ پْل ِ / پ ِ ل ِ ن ُ ] (اِخ ) کرسی بخشی از ایالت «کت دو نور» در شهرستان سن بریو برساحل مانش . دارای 3042 تن سکنه و حمامهای دریائی .