لواحقلغتنامه دهخدالواحق . [ ل َ ح ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ لاحق . ملحقات . پیوستها به دنبال چیزی . (منتخب اللغات ). || ج ِ لاحقة : و بر آنجمله که در احیای سوابق معدلت امیر عادل ناصرالدین ... سعی نمود تا آن رابه لواحق خویش بیاراست . (کلیله و دمنه ). گمان نمی باشد که شنزبه سواب
پلواوکلغتنامه دهخداپلواوک . [ پْلو / پ ِ اوک ْ ] (اِخ ) مرکز بخشی از ایالت کت دو نُر در شهرستان سن بریوک دارای 3685 تن سکنه و راه آهن .
لوهکلغتنامه دهخدالوهک . [ ل َ هََ ] (اِخ ) ده کوچکی از دهستان دیر بخش خورموج شهرستان بوشهر واقع در 84هزارگزی جنوب خاوری خورموج و جنوب کوه نمک . دارای 42 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7</
لوهق بن عرفجلغتنامه دهخدالوهق بن عرفج . [ ] (اِخ ) نام مردی به عهد قدیم . او راست : کتاب طبائعالجن و موالیدهم و مواخیذهم و الارواح الصارعة. و این کتاب بزرگتر از کتاب آریوس رومی است . (ابن الندیم ).
لواقلغتنامه دهخدالواق . [ ل َ ] (ع اِ) چیزی اندک . (منتخب اللغات ). یقال : ماذقت لواقا؛ یعنی نچشیدم چیزی را. (منتهی الارب ). لماظ. لماق . لماک . و رجوع به سه کلمه ٔ اخیر شود.
سوابقلغتنامه دهخداسوابق . [ س َ ب ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ سابقه : گمان نمیباشد که شتر ... سوابق تربیت را به لواحق کفران خویش مقابله روا دارد. (کلیله و دمنه ). بحقوق صحبت و ممالحت و سوابق دوستی و مخالطت بیاراسته . (کلیله ودمنه ). سوابق معدلت امیر عادل ناصرالدین ... سعی نمود ت
لاحقةلغتنامه دهخدالاحقة. [ ح ِ ق َ ] (ع ص ) تأنیث لاحق . آنکه از پس واصل شده باشد و آن چیزی که بعد اول دررسد. مأخوذ از لحوق که به معنی از دنبال چیزی پیوستن است (غیاث ). || (اِ) پساوند. مزید مؤخر. ج ، لواحق .
متفرعاتلغتنامه دهخدامتفرعات . [ م ُ ت َ ف َرْ رِ ] (ع ص ، اِ) ج ِمتفرع . توابع و لواحق و متعلقات . مشتقات و مناسبات .(از ناظم الاطباء). و رجوع به متفرع و متفرعة شود.