لوتلغتنامه دهخدالوت . (اِ) غذا. طعام . اصطلاحی متداول خانقاه و تکیه ٔ درویشان و صوفیان ، چنانکه در شعرهای مولوی همیشه با صوفی همراه آمده و در عبارت مقامات حمیدی نیز که ذیلاً بیاید. اقسام طعامهای لذیذ و طعام در نان تنک پیچیده . (از جهانگیری ) : خواستم تا از فائده ٔ آن
لوتلغتنامه دهخدالوت . (اِخ ) (کویر...) نام کویری واقع در شمال کرمان و جنوب شرقی کویر نمک و سیصد گز پست تر از آن و آن بیابانی است خشک و هیچ اثر آب در آن دیده نشود و دربدی وضع و هولناکی شهره است ، معذلک ایلات مختلف و ساربانها از آنجا بگذرند و راههای زمستانی قافله در کویر باشد و شب هنگام در آن
لوتلغتنامه دهخدالوت . (ص ) (از: کلمه ٔ رُت ) برهنه را گویند و آن را به تازی عریان خوانند. (جهانگیری ). رُت . لخت . بی پوشش . روخ . روت . روده . عور. عریان . تهک . غوشت . اطلس . مجرّد. || اَمرد. (اوبهی ). ساده . پسر ساده . پسر امرد و ناهموار درشت . (برهان ) : همه ب
لوتلغتنامه دهخدالوت . [ ل َ ] (ع مص ) خبر دادن از آنچه پرسند کسی را. || نهان داشتن خبر را. (منتهی الارب ). || بازداشتن . || بگردانیدن . (زوزنی ).
ژلیوتلغتنامه دهخداژلیوت . [ ژِ یُت ْ ] (اِخ ) پیر. نام خُنیاگر یعنی آوازه خوان فرانسوی . مولد لاسوب و وفات در اِستل (1713 - 1797 م .).
لپوتلغتنامه دهخدالپوت . [ ل َ ] (اِخ ) لفوت . نام کوهی و موضعی میان راه فیروزه کوه به بارفروش . دُرن معتقد است که لپوت یا لفوت همان لابس یا لبوتس جغرافیانویسان قدیم است و محلی است که امیر محمدبن سلطانشاه لاودی و سلطان حسن لاودی از آنجابرخاسته اند. (مازندران و استرآباد رابینو ص <span class="hl
لوثلغتنامه دهخدالوث . [ ل َ ] (ع اِ) نیرو. قوت . (از منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). || بدی . || زخم . || شبه دلالت . (منتهی الارب ).
لوترلغتنامه دهخدالوتر. [ ت ِ ] (اِخ ) مارتین . مجدد مذهب مسیح و از مردم آلمان ، مولد آیزلِبن (1483-1546 م .). وی بانی مذهب پرتستان است و عقاید و اعمال وی در شرح این فرقه بیاید.
لوترهلغتنامه دهخدالوتره . [ ت َ رَ / رِ ] (اِ) لوترا. (جهانگیری ). لوتر. (برهان ) : همیشه تا که بودزیف زشت و دخ نیکوبه لفظ لوتره گویان یاوه گوی کرخ ز چرخ باد همه شغل دشمنان تو زیف ز بخت باد همه کار دوستان تو دخ .<p c
پوتلغتنامه دهخداپوت . (اِ) مهمل لوت . در جمله ٔ اتباعی لوت و پوت این کلمه آمده است : شیرخواره کی شناسد ذوق لوت مر پری را بوی باشد لوت و پوت . مولوی .عشق باشد لوت و پوت جانهاجوع از اینروی است قوت جانها. مو
لوترلغتنامه دهخدالوتر. [ ت ِ ] (اِخ ) مارتین . مجدد مذهب مسیح و از مردم آلمان ، مولد آیزلِبن (1483-1546 م .). وی بانی مذهب پرتستان است و عقاید و اعمال وی در شرح این فرقه بیاید.
خت و خلوتلغتنامه دهخداخت و خلوت . [ خ َ ت ُ / ت ْت ُ خ َ وَ ] (ص مرکب ، از اتباع ) وصف است مرجایی را که هیچکس بدانجا نیست یا مردم بدانجانهایت قلیل است . (از یادداشتهای مرحوم مؤلف ): با وجودی که کوچه خت و خلوت بود من او را بدانجا دیدم .
خلوتلغتنامه دهخداخلوت . [ خ َل ْ وَ ] (اِخ ) دهی از دهستان آجرلو بخش مرکزی شهرستان مراغه . دارای 224 تن سکنه . آب آن از رودخانه ٔ آجرلو و محصول آن غلات و چغندر و بادام و حبوبات و بزرک و شغل اهالی زراعت و از صنایع دستی جاجیم بافی و راه مالرو است . (از فرهنگ جغ
سلوتلغتنامه دهخداسلوت . [ س َل ْ وَ ] (ع اِمص ) بیغمی . (غیاث ) (دهار) (آنندراج ). خرسندی . (دهار) (مهذب الاسماء). سلوة اسم است از تسلی . (منتهی الارب ) : نه ز دولت نظری خواهم داشت نه ز سلوت اثری خواهم داشت . خاقانی .بخوان سلوتم بن
شارلوتلغتنامه دهخداشارلوت . [ ل ُ ] (اِخ ) ملکه ٔ امپراطوری مکزیک . وی بسال 1840م . در لاکن تولد و به سال 1927م . وفات یافت . دختر لئوپولد اول پادشاه بلژیک است . با آرشیدوک ماکسیمیلین ازدواج کرد و پس از اعدام شدن همسرش که به ام
شارلوتلغتنامه دهخداشارلوت . [ ل ُ ] (اِخ ) نام یکی از شهرهای ایالات متحده ٔ امریکا در ایالت کارولین شمالی و جمعیت آن 134000 تن است . صنایع تهیه ٔ پنبه ٔ آن معروف اس-ت .