لورکندلغتنامه دهخدالورکند. [ ک َ ] (اِ مرکب ) پشته و زمینی را گویند که آن را سیلاب کنده باشد، چه لور به معنی سیلاب هم آمده است و در فرهنگ سروری این لغت به معنی آب آمده است . (برهان ). مغاک که از سیل بر زمین پیدا میشود. (غیاث ). سیلاب کند : ز ری تا دهستان و خوارزم و ج
لوشارهلغتنامه دهخدالوشاره . [ رَ / رِ ] (اِ) لور. (جهانگیری ). زمینی را گویند که آن را سیلاب کنده باشد. (برهان ). لورکند. سیلاب کند. آبراه .
لورهفرهنگ فارسی عمید= لورکند: ◻︎ دلش نگیرد از این کوه و دشت و بیشه و رود / سرش نپیچد از این آب کند و لوره و جر (عنصری: ۳۳۶).
گوزگندلغتنامه دهخداگوزگند. [ گو /گ َ ] (اِ مرکب ) بر وزن نوش خند، سخنان لاف و گزاف و دروغ را گویند. (برهان ). سخنان هرزه . (رشیدی ). سخنان هرزه و بد و زشت . (انجمن آرا) (آنندراج ). فرهنگ نویسان این دو بیت را شاهد این معنی آورده اند : <br