لوزینهلغتنامه دهخدالوزینه . [ ل َ / لُو ن َ / ن ِ ] (اِ) لوزینج . جوزقند یا جوزآگند امروزی و یا چیزی شبیه بدان بوده است . جوزینق . (دهار). قطائف . (منتهی الارب ). شکر بادام . قسمی شیرینی . حلوا که با کوفته ٔ مغز بادام و عسل یا
لوزینهفرهنگ فارسی معین(لُ یا لَ نِ) (اِ.) یک قسم شیرینی است که از شکر و گلاب و بادام و پسته ساخته شود.
لازنهلغتنامه دهخدالازنه . [ ] (اِخ ) قومی اند از تخس و دهی نیز دارند بدین نام . و ایشان را ناحیتی خُرد است . (حدود العالم ).
گلازنهواژهنامه آزاد در روستای کلهرود به زنجیره ای از نخ که بادام تر دا در آن به نخ می کنند و ابتداو انتهای نخ را گره می زنند تا بادام خشک شود گلازنه می گویند.
ماریانسکه لازنهلغتنامه دهخداماریانسکه لازنه . [ ک ِ ن ِ ] (اِخ ) به آلمانی «مارینباد» شهری در چکسلواکی (بوهم ) که 20000 تن سکنه و چشمه های آب گرم معدنی دارد. (از لاروس ).
گلازنه gelazneواژهنامه آزادهنگامی که تعدادی مغز بادام تر را با سوزن به نخ کنند و به شکل گردن بند در آورند و در اتاق بیاویزند این بادام نخ شده را در اصطلاح اهالی روستای کلهرود گلازنه گویند.
کودکی در بر، قبائی سرخ داشتروزگاری زان خوشی خوش میگذاشتهمچو جان نیکو نگه میداشتشبهتر از لوزینه می پنداشتشهم ضیاع و هم عقارش می شمردهر زمان گرد و غبارش می ستردواژهنامه آزاد کودکی در بر، قبائی سرخ داشت روزگاری زان خوشی خوش میگذاشت همچو جان نیکو نگه میداشتش بهتر از لوزینه می پنداشتش هم ضیاع و هم عقارش می شمرد هر زمان گرد و غبارش می سترد از نظر باز حسودش می نهفت سرخیش میدید و چون گل میشکفت گر بدامانش سرشکی میچکید طفل خرد، آن اشک روشن میمکید گر نخی از آستینش میشکافت بهر
قطیفهفرهنگ فارسی عمید۱. نوعی حلوا؛ نوعی شیرینی؛ لوزینه.۲. نوعی خوراک که از خمیر آرد گندم درست میکنند؛ رشته.
فرخشهلغتنامه دهخدافرخشه . [ ف َ رَ ش َ / ش ِ ] (اِ) قطایف . (صحاح ). به معنی فرخشته است که نان کوچک پر مغز پسته و لوزینه باشد و بعضی گویند نانی که از نشاسته و لوزینه پزند و به عربی قطیفه خوانند و بعضی دیگر گویند فرخشه رشته ٔ قطائف است . (برهان ). نانی که از نش
فرخشهفرهنگ فارسی معین(فَ رَ ش ) (اِ.) = فرخشته : لوزینه ، نوعی شیرینی که با آرد، شکر، روغن و مغز بادام درست می کنند.
بی سازیلغتنامه دهخدابی سازی . (حامص مرکب ) بی اسبابی . (یادداشت مؤلف ). بی برگی .نامستعدی . عَزَل . عُزُل . (منتهی الارب ) : سر آن داری امروز که بر ما دو حکیم کار لوزینه کنی ساخته در بی سازی .سوزنی .