لوملغتنامه دهخدالوم . [ ل َ ] (ع مص ) لومَة. ملام . ملامة. (منتهی الارب ). اِلامة. نکوهش . سرزنش . سرکوفت . بیغار. بیغاره . سراکوفت . تعییر. توبیخ . تعنیف . سرزنش کردن . (ترجمان القرآن جرجانی ). نکوهیدن . (تاج المصادر) (دهار). ملامت کردن . (زوزنی ). عَذل : نصیحتگر
لومدیکشنری عربی به فارسیانتقاد , سرزنش , سرزنش کردن , عيب جويي , توبيخ , رسوايي , ننگ , عيب جويي کردن از , خوار کردن
گلوملغتنامه دهخداگلوم . [ گ ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان چناران بخش حومه ٔ ارداک شهرستان مشهد که در 6هزارگزی شمال باختری مشهد در کنار کشف رود واقع است . هوای آن معتدل و سکنه ٔ آن 137 تن است . آب آنجا از قنات تأمین میشود. محص
لؤملغتنامه دهخدالؤم . [ ل ُءْم ْ ] (ع مص ) ناکس شدن . (زوزنی ). ناکس و فرومایه گردیدن . لأمة. ملأمة. (منتهی الارب ) : می بینم که کارهای زمانه روی به ادباردارد... اقوال پسندیده مدروس گشته و لؤم و دنائت مستولی . (کلیله و دمنه ). از فرط قساوت و لوم طبیعت مبذول نداشت
لؤملغتنامه دهخدالؤم . [ ل ُءْم ْ ] (ع اِمص ) ناکسی . || زفتی . خلاف کرم . (منتهی الارب ). دنائت . بخل . شُح .
لومالغتنامه دهخدالوما. [ ل َ ] (ع ق مرکب ) (از: لو + ما) اگرنه . و هی بمنزلة لولا، تقول لوما تأتینا بالملائکة. (آنندراج ).
لومارلغتنامه دهخدالومار. (اِخ ) دهی از دهستان شیروان بخش شیروان چرداول شهرستان ایلام . واقع در 29هزارگزی جنوب چرداول ، کنار راه اتومبیل رو شیروان به زنگوان . کوهستانی و گرمسیر.دارای 300 تن سکنه . آب آن از رودخانه ٔ کلان . محصو
لومالغتنامه دهخدالوما. [ ل َ ] (ع ق مرکب ) (از: لو + ما) اگرنه . و هی بمنزلة لولا، تقول لوما تأتینا بالملائکة. (آنندراج ).
لومارلغتنامه دهخدالومار. (اِخ ) دهی از دهستان شیروان بخش شیروان چرداول شهرستان ایلام . واقع در 29هزارگزی جنوب چرداول ، کنار راه اتومبیل رو شیروان به زنگوان . کوهستانی و گرمسیر.دارای 300 تن سکنه . آب آن از رودخانه ٔ کلان . محصو
دوزالوملغتنامه دهخدادوزالوم . [ اُ ل ُ ] (اِخ ) نام دهی است از بخش اترک شهرستان گنبد قابوس . با 120 تن سکنه (20 خانوار). آب آن از رودخانه ٔ اترک تأمین می شود. راه آن ماشین رو است . پاسگاه مرزبانی دارد. زمستان سکنه برای تعلیف اح
حسن بحرالعلوملغتنامه دهخداحسن بحرالعلوم . [ ح َ س َ ن ِ ب َ رُل ْ ع ُ ] (اِخ ) رجوع به حسن بن ابراهیم شود.
علوملغتنامه دهخداعلوم . [ ع ُ ] (ع اِ) ج ِ عِلم . دانشها. رجوع به علم شود : علوم عالم دانم ولیکن اندر عصراگر دو مردم دانم بدان که نادانم . مسعودسعد.- علوم آثار علوی ؛ علم به افلاک و حرکات فلکی و آثار آنها،
حسین بحرالعلوملغتنامه دهخداحسین بحرالعلوم . [ ح ُ س َ ن ِ ب َ رُل ْ ع ُ ] (اِخ ) ابن محمدرضابن سید مهدی بحرالعلوم بزرگ طباطبائی نجفی . شاعر فقیه .اصولی . منظومه ٔ جد خویش بحرالعلوم را شرح کرد و دیوان شعر دارد و در نجف به سال 1306 هَ . ق . درگذشت . (ذریعه ج <span class=