لوـ لوlo-lo, lift-on lift-offواژههای مصوب فرهنگستاننوعی بارگیری و تخلیه، بهویژه در کشتیهای بارگُنجی، که در آن از جرثقیل برای جابهجایی بار استفاده میشود
گدازۀ قطعهسنگیblock lava, blocky lava, aa lavaواژههای مصوب فرهنگستانگدازهای که سطح آن از قطعات زاویهدار تشکیل شده است
چلوچلغتنامه دهخداچلوچ . [ چ َ / چ ُ ] (اِ) افزاری باشد که آسیابانان سنگ آسیا را بدان تیز کنند. (برهان ) (آنندراج ). دست افزاری که سنگ آسیا را بدان تیز کنند. (ناظم الاطباء). چاکوچ و چکوچ . افزاری سرتیز و دسته دار که آسیابانان برای تیز کردن سنگ آسیا بکاربرند. و
سیچقان ئیلفرهنگ فارسی معین[ تر. ] (اِمر.) سال موش ، نخستین سال از دور دوازده سالة ترکان و قبچاقیان و اویغوران . پس از استیلای مغول دورة دوازده سالة ترکان در ایران رواج یافت . این ترتیب در میان ترکان آسیای مرکزی از قدیم معمول بوده و سال مذکور از این قرار است : 1 - سیچقان ئیل (سال موش ). 2 - اورئیل (سال گاو). 3 - بارس ئیل (سا
ساللغتنامه دهخداسال . (اِ) حرکت یک دوره ٔ آفتاب است از نقطه ٔ برج حمل تا نقطه ٔ آخر برج حوت و آن را به عربی سنة گویند. (برهان ). سنة. (دهار) (انجمن آرا). عام . (دهار) (منتهی الارب ). حِجَّة. (دهار). حَجَّة. (نصاب ). حول . دکتر معین در حاشیه ٔ برهان این کلمه را در لهجه های مختلف ایرانی بشرح ز
لویلغتنامه دهخدالوی . [ ل َ وی ی ] (ع اِ) درختی است . || (ص ) گیاه خشک . (منتهی الارب ). تره ٔ خشک . (مهذب الاسماء). گیاه پژمرده . (منتهی الارب ).
لویلغتنامه دهخدالوی . [ ل َوا ] (ع اِمص ) پیچش شکم و درد آن . (منتهی الارب ). پیچائی ناف . (مهذب الاسماء). بیجیذج (طب ). فیجیذق . پیچیدک . پیچیدج . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی باب هشتم از جزء چهارم از گفتار نخستین از کتاب ششم ). علوز. علوص . بیماری که از بسیار خوردن و آشامیدن و تقلیل ریاضت پدید آید
لویلغتنامه دهخدالوی . [ ل ِ ] (اِخ ) نام کرسی بخش کرس از ولایت سارتن به فرانسه . دارای 3247 تن سکنه .
لویلغتنامه دهخدالوی . [ ل ِ ] (اِخ ) مُریس . ریاضی دان و مهندس فرانسوی ، مولد ری بوویه (1838-1910 م .).
دلویلغتنامه دهخدادلوی . [ دَ ] (ص نسبی ) منسوب به دلو، که نام بعضی از اجداد ابوالقاسم عبیداﷲبن محمدبن عبیداﷲ است . (از الانساب سمعانی ).
حجرالسلویلغتنامه دهخداحجرالسلوی . [ ح َ ج َ رُس ْ س َل ْ وا ] (ع اِ مرکب ) دمشقی گوید: و هو اشبه بالعقیق الابیض و الجزع الابیض المشوب بیاضه بزرقة یسیرة یشبه بیاضه بیاض العین المائل الی الزرقة و اذا غمزته باصبعک اشتدت زرقته (و هذا الحجر یصفولونه بصفاء الجو و یتکدر بکدورة الجو) و اذا ظهر لحامله تکدر
حسرت دهلویلغتنامه دهخداحسرت دهلوی . [ ح َ رَ ت ِ دِ ل َ ] (اِخ ) از شعرای فارسی زبان هند است . وی معاصر محمدعلی فروغ و نورالعین واقف بود و در رامپور درگذشت . (ذریعه ج 9 ص 238 از روز روشن ).