لیدرلغتنامه دهخدالیدر. [ دِ ](انگلیسی ، اِ) قائد. رهبر. سائس . پیشوا. پیشوای فرقه : لیدر حزب ؛ رهبر حزب .
لیدرلغتنامه دهخدالیدر. [ ل َ دَ ] (اِخ ) دهی از دهستان شهاباد بخش حومه ٔ شهرستان بیرجند، واقع در 18هزارگزی جنوب باختری بیرجند. کوهستانی و معتدل و دارای 6 تن سکنه . آب آن از قنات . محصول آنجا پنبه و غلات . شغل اهالی زراعت و را
لیدارlidarواژههای مصوب فرهنگستانابزاری که تَپها/ پالسهای نوری قوی گسیل و با آشکارسازی پرتوهای بازتابیده از محیط، اطلاعات لازم را استخراج میکند
دماسنج لیداری جذب تفاضلیdifferential absorption lidar thermometer, DIAL thermometerواژههای مصوب فرهنگستاندورکاو فعالی که دما را با استفاده از لیزر میسنجد
لدرلغتنامه دهخدالدر. [ ل َدَ ] (اِخ ) نام ناحیتی به بارفروش (بابل ) مازندران .(مازندران و استرآباد رابینو بخش انگلیسی ص 109).
پلیدرلغتنامه دهخداپلیدر. [ پ ُ دُ ] (اِخ ) نام یکی از فرزندان پریام پادشاه ترواست . هنگام محاصره ٔ تروا پدر او وی را با خزاین موفور نزد داماد خود پُلیم نِسْتُر روانه کرد و او وی را بکشت .
گلچیدرلغتنامه دهخداگلچیدر. [ گ ُ دَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سرشیوه ٔ بخش مریوان شهرستان سنندج ، واقع در 82000گزی شمال خاور دژ شاهپور و 15000گزی شمال تینال . هوای آن سرد و دارای 100 تن سکنه ا
کلیدرلغتنامه دهخداکلیدر. [ ک ِ دَ ] (اِخ ) دهی از دهستان سرولایت است که در بخش سرولایت شهرستان نیشابور واقع است و 567 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
پلیدرلغتنامه دهخداپلیدر. [ پ ُ دُ ] (اِخ ) نام یکی از فرزندان پریام پادشاه ترواست . هنگام محاصره ٔ تروا پدر او وی را با خزاین موفور نزد داماد خود پُلیم نِسْتُر روانه کرد و او وی را بکشت .