جَست تابستانهLammas shoot, Lammas growth, late-season shoot, proleptic shootواژههای مصوب فرهنگستانرشد نابهنجار جوانۀ خفته در آخر فصل براثر رطوبت بیشازحد متـ . جَست ثانویه secondary shoot
لمیاءلغتنامه دهخدالمیاء. [ ل َم ْ ] (ع ص ) تأنیث المی . زن سیاه یا گندم گون لب : شفة لمیاء؛ لبی سیاه فام . (مهذب الاسماء).
لمالغتنامه دهخدالما. [ ل َ ] (اِ) دوائی است که آن را عنب الثعلب گویند. خوردن آن قطع احتلام کند. (برهان ). سگ انگور. تاج ریزی .
لیمیاسازیلغتنامه دهخدالیمیاسازی . (حامص مرکب ) عمل لیمیاساز : آن رسن کش به لیمیاسازی من بیچاره در رسن بازی .نظامی .
کله سرفرهنگ فارسی عمیدکلمهای که از حروف اول پنج کلمۀ کیمیا، لیمیا، هیمیا، سیمیا، ریمیا که در نزد قدما از علوم سرّی بود، ساخته شده.
پنج پوشیدهفرهنگ فارسی معین( ~. دِ) (اِمر.) خمسة محتجبه است و آن پنج علم است : اول کیمیا، دوم لیمیا، سوم سیمیا، چهارم ریمیا، پنجم هیمیا.
مکنونهلغتنامه دهخدامکنونه . [ م َ ن َ ] (ع ص ) مکنونة. رجوع به مکنونة شود.- علوم مکنونه ؛ علوم مخفی مانند کیمیا و سیمیا و لیمیا و جز آن .
پنج پوشیدهلغتنامه دهخداپنج پوشیده . [ پ َ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) پارسی خمسه ٔ محتجبه است و آن پنج علم است ، اول کیمیا دوم لیمیا سوم سیمیا چهارم ریمیا پنجم هیمیا. (آنندراج ).
پنجه ٔ پوشیدهلغتنامه دهخداپنجه ٔ پوشیده . [ پ َ ج َ / ج ِ ی ِ دَ / دِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کیمیا و لیمیا و هیمیا و سیمیا و ریمیا. خمسه ٔ محتجبه .
لیمیاسازیلغتنامه دهخدالیمیاسازی . (حامص مرکب ) عمل لیمیاساز : آن رسن کش به لیمیاسازی من بیچاره در رسن بازی .نظامی .
دیلیمیالغتنامه دهخدادیلیمیا. (اِ) ذیلیمیا. ذوالفرضین . (یادداشت مرحوم دهخدا). این کلمه در فرهنگ نفیسی بدین سان ترجمه شده : قیاس مقسم ، برهان قاطع، قیاس اقرن ذوحدین . رجوع به قیاس (در منطق ) شود.
قلیمیالغتنامه دهخداقلیمیا. [ ق ِ ] (معرب ، اِ) اقلیمیا و آن خلطی و دردی که بعد از گداختن طلا و نقره در خلاص میماند و سوخته ٔ فلزات دیگر را نیز گویند و بعضی ریزه ٔ زر و سیم را نیز گفته اند. (آنندراج ). رجوع به اقلیمیا شود.
اقلیمیالغتنامه دهخدااقلیمیا. [ اِ ] (اِخ ) نام دختر حضرت آدم علیه السلام است که بحباله ٔ هابیل بود. (غیاث ) (آنندراج ). و رجوع به اقلیما شود.
اقلیمیالغتنامه دهخدااقلیمیا. [ اَ ] (معرب ، اِ) خلطی باشد که بعد از گداختن طلا و نقره و دیگر فلزات در خلاص میماند و آن به انواع باشد: فضی و ذهبی و نحاسی و معدنی . و اقلیمیای عملی هم هست از نقره و مرقشیشا که یکی از اجزای گیرنده ٔ داروی چشم است و آنراحجرالنور گویند گیرند. (برهان ). دود سیم و زر که