لیچارلغتنامه دهخدالیچار. (اِ) ریچار که مطلق مربا باشد عموماً و مربائی را که از دوشاب سازند خصوصاً و آنچه از شیر و دوغ و ماست بپزند به هر نحو که باشد. (برهان ). لیچال : یکی غرم بریان و نان از برش نمکدان لیچار گرد اندرش . فردوسی .ترش
لیچارفرهنگ فارسی معین(اِ.)1 - (عا.)سخنان بیهوده وبی معنی . 2 - مربا. ریچار، ریچال ، لیچال نیز گفته می شود. ؛~ بار کسی کردن کنایه از: سخن درشت یا متلک نیش دار به کسی گفتن .
پیلارلغتنامه دهخداپیلار. (اِخ ) نام چندین قصبه در جزائر فیلیپین . (قاموس الاعلام ترکی ). || شهرکی است در قضای لاگونه از جزیره ٔ لوسون ، از جزائر فیلیپین . در 61 هزارگزی جنوب شرقی مانیل نزدیک دریاچه ٔ لی و در جلگه ای بسیار حاصلخیز. (قاموس الاعلام ترکی ).
پیلارلغتنامه دهخداپیلار. (اِخ ) نام چندین شهر از برزیل و از آن جمله شهرکی در جمهوری آلاگوآس از برزیل و در ساحل دریاچه ٔ مانگوایه در مصب رودی که به همین دریاچه ریزد و مرکز داد و ستد کلی پنبه ، تنباکو و نیشکر است که در خود این سرزمین به عمل آید. (قاموس الاعلام ترکی ).
پیلارلغتنامه دهخداپیلار. (اِخ ) نام قصبه و اسکله ای در جمهوری پاراگوآی آمریکا. (قاموس الاعلام ترکی ).
پیلارلغتنامه دهخداپیلار. [ پ َ / پ ِ ] (اِ) در تداول مردم بروجرد و لران آن سامان ، حبه . دانه . عجمه در انگور و جز آن .
لیچار گفتنلغتنامه دهخدالیچار گفتن . [ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) در تداول عوام و زنان ، گفتارهای بیهوده و بی معنی و هم کمی بی سامان گفتن .بی معنی گفتن . چرند و مهمل گفتن . بد و بیراه گفتن .
لیچار گفتنلغتنامه دهخدالیچار گفتن . [ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) در تداول عوام و زنان ، گفتارهای بیهوده و بی معنی و هم کمی بی سامان گفتن .بی معنی گفتن . چرند و مهمل گفتن . بد و بیراه گفتن .