مؤمنفرهنگ فارسی عمید۱. متدین؛ باایمان.۲. از نامهای خداوند.۳. [عامیانه، مجاز] خطابی معترضانه به مردان.۴. (اسم) چهلمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای هشتادوپنج آیه.
مؤمنفرهنگ نامها(تلفظ: mo’men) (عربی) (در ادیان) آن که به خدا و پیغمبر ایمان دارد و اصول دینی را رعایت میکند ، دیندار، متدین ؛ (به مجاز) مسلمان ، سورهی چهلم از قرآن کریم دارای هشتاد و پنج آیه ؛ از نامها و صفات خداوند .
مؤمنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مذهب ص معتقد، آدمنمازخوان، شرکتکننده درنماز جمعه، جماعت نمازگزار، نخبگان، شخص پرستشکننده افراد مکتبی، مؤمنین، مؤمن واقعی، ارتدکس، قدیس، مأموم، پیروان، دنبالهرو پیرو فرقههای مذهبی مختلف ◄ آدم دیندار پاکدامن، پرهیزگار
میمنلغتنامه دهخدامیمن . [ م ُ ی َم ْ م َ ] (ع ص ) آن که بیارد برکت و افزایش را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). آنکه برکت و افزایش می آورد. (ناظم الاطباء).
ممنلغتنامه دهخداممن . [ م ُ م ِن ن ] (ع ص ) کسی که نسب و پدر وی معلوم نباشد و لقیط. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و به صیغه ٔ اسم مفعول نیز آمده است .
ممنلغتنامه دهخداممن . [م َ م ِ ] (هزوارش ، ق ) به زبان زند و پازند بمعنی «چه »، چنانکه هرگاه گویند: ممن می گویی ، اراده ٔ آن باشد که چه میگویی . (برهان ).
ممنلغتنامه دهخداممن . [ م ِم ْ م َ ] (ع حرف جر + اسم ) (از: مِن ْ + مَن ْ). مِن ْ مَن ْ. (ناظم الاطباء). از که .