مؤیدفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات ید، تأییدکننده، راضی، متشکر، قدردان، انتخابکننده، ترجیحدهنده مساعد، تحسینآمیز، ستایشبار، ستاینده▲، تمجیدکننده افتخاری
ماتmatte, flat 3واژههای مصوب فرهنگستانویژگی سطحی که برّاقیت آن در زاویۀ 60 درجه در گسترۀ صفر تا ده و در زاویۀ 85 درجه در گسترۀ صفر تا پانزده قرار دارد
ورنی ماتflat varnish, matte varnishواژههای مصوب فرهنگستاننوعی ورنی که با درصد معینی ماتکننده ترکیب میشود تا در هنگام خشک شدن جلوهای مات بیابد
رسیتاتیففرهنگ فارسی عمیدنوعی آواز یک نفره که خواننده کلمات را با آهنگ و حالت مخصوص که مؤید معنی آن باشد بیان میکنند.
گواهینامۀ بارچینیstowage certificateواژههای مصوب فرهنگستانمدرکی که یک بازرس معتبر به فرمانده کشتی میدهد و مؤید بارچینی درست و مطمئن کالاست
گواهی سنجشanalysis certificate, certificate of analysisواژههای مصوب فرهنگستانگواهیای که پس از ارزیابی یک فراوردة دارویی صادر میشود و مؤید رعایت استانداردهای لازم در تهیة آن فراورده است
مصوبفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نتیجۀ استدلال ده، قطعی، پذیرفته، مجاز، تنفیذشده، مؤید، مرضیالطرفین، مصدق، مصوبه، مثبت