ماه به ماهلغتنامه دهخداماه به ماه . [ ب ِ ] (ق مرکب ) از این ماه به آن ماه . (ناظم الاطباء). هر ماه . همه ماهه . ازاین ماه تا ماه دیگر. || ماه بسیار. (ناظم الاطباء). || مدت مدید. (ناظم الاطباء).
مایه به مایهلغتنامه دهخدامایه به مایه . [ ی َ / ی ِ ب ِ ی َ / ی ِ ] (ق مرکب ) رأس المال . فروختن چیزی به بهای خرید و بدون سود. مایه کاری . (فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمال زاده ). و رجوع به مایه کاری شود.
استخراج مایعـ مایعliquid-liquid extractionواژههای مصوب فرهنگستانفرایندی که در آن اجزای محلول مایع در تماس با مایعی نامحلول جدا میشود
خر بر بام کردنلغتنامه دهخداخر بر بام کردن . [ خ َ ب َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از وضعشی ٔ علی غیر ما وضع له است . (آنندراج ) : هزاران خر زمانه برد بر بام ولی یک یوسف از چه برنیارد. کلیم (از آنندراج ).گره در کار انداختن و مشکلی فراهم کردن .<
اسامةلغتنامه دهخدااسامة. [ اُ م َ ] (اِخ ) ابن شریک ثعلبی . یکی از صحابه . وی بعدها در کوفه اقامت گزید. بعضی احادیث شریفه از او نقل کرده اند از جمله : عباداﷲ تداووافان اﷲ لایضع داءً الاّ وضع له دواءً الا الهرم . و نیز: خیر ما اعطی الرجل خلق حسن . (قاموس الاعلام ترکی ).
ماکانلغتنامه دهخداماکان . (ع اِ مرکب ) آنچه بوده . آنچه شده . مقابل مایکون . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). گذشته .- ماکان و مایکون ؛ آنچه بود و آنچه خواهد بود: خدا عالم بماکان و مایکون است . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).|| یکی از انوع علاقه ٔ مجاز است که به اعتبا
جامکیهلغتنامه دهخداجامکیه . [ م َ کی ی َ ] (اِ) معرب جامگی . ماهانه . انعام . وظیفه . راتبه . (ناظم الاطباء). مأخوذ از جامگی از ریشه ٔ جامه (لباس ) که در اصل اجرت نگاهدارنده ٔ لباس است و در تداول به معنی مزد، اجرت ، مقرری ، مستمری ، مزدوری و اجیری است : و لم یأخذ جامکیة، ولا لبس تشریفاً. ج ،
التزاملغتنامه دهخداالتزام . [ اِ ت ِ] (ع مص ) دست بگردن زدن و در بر گرفتن . (منتهی الارب ). در بر گرفتن . (تاج المصادر بیهقی ) (مصادر زوزنی ).اعتناق . (اقرب الموارد). || ملازم شدن چیزی را. (منتهی الارب ). بر خود لازم گرفتن کاری را. (غیاث اللغات ). ملتزم شدن . (تاج المصادر بیهقی ) <span class="h
مالغتنامه دهخداما. (ع اِ) بمعنی چه و چیست . (ناظم الاطباء) (آنندراج ). کلمه ٔ استفهام است بمعنی چه چیز است . (غیاث ). چه . (ترجمان القرآن ). || هرچه و آنچه و چیزی و آنکه . (ناظم الاطباء). اسم موصول است بمعنی آنچه . (غیاث ) (آنندراج ). هرچه . آنچه . (آنندراج ). توضیح : ترکیبهائی از «ما»و «فع
مالغتنامه دهخداما. (ضمیر) ضمیر متکلم معالغیر و بیان آن به جمع و مفرد هر دو آمده است . (آنندراج ). کلمه ٔ اشاره که بدان اشاره می کنند به اول شخص جمع از هر نوع . (ناظم الاطباء). ضمیر اول شخص جمع (متکلم معالغیر) و آن ضمیر منفصل است ، گاه در حالت فاعلی باشد و گاه در حالت مفعولی و گاه در حالت اض
مادیکشنری عربی به فارسیعلا مت استفهام , حرف ربط , چه , کدام , چقدر , هرچه , انچه , چه اندازه , چه مقدار
دامالغتنامه دهخداداما. (از ع ، اِ) دریا. (غیاث ). به معنی دریاست . (شعوری ج 1 ص 406 از فرهنگ حلیمی نعمة اﷲ). رجوع به داماء و نیز رجوع به دامّاء شود.
دامدامالغتنامه دهخدادامداما. (اِخ ) دهی است از دهستان چای پاره بخش قره ضیاءالدین شهرستان خوی . واقع در 8هزارگزی شمال خاوری قره ضیاءالدین و 4هزارگزی خاور شوسه ٔ قره ضیاءالدین به ماکو. دامنه است و معتدل و دارای <span class="hl" di
دانش آزمالغتنامه دهخدادانش آزما. [ ن ِ ] (نف مرکب ) آزماینده ٔ دانش . آزماینده ٔ علم و فضل . امتحان کننده ٔ دانش . علم آزما : نسبت خاقان بمن کنند گه فخرور نگرد دانش آزمای صفاهان .خاقانی .
دانش نمالغتنامه دهخدادانش نما. [ ن ِ ن ِ ] (نف مرکب ) نماینده ٔ دانش . نشان دهنده ٔ دانش . عرضه کننده ٔ علم . || نشان دهنده ٔ میزان معلومات و اطلاعات .
رحم نمالغتنامه دهخدارحم نما. [ رَ ح ِ ن ُ / ن ِ /ن َ ] (نف مرکب ) نماینده ٔ رحم . نشان دهنده ٔ شکم . || (اِ مرکب ) (اصطلاح پزشکی ) آینه یا دستگاهی که بوسیله ٔ آن درون رحم را بینند. (یادداشت مؤلف ).