ماجوردیکشنری عربی به فارسیکلنگ , سرفه خشک وکوتاه , چاک , برش , شکافي که بر اثر بيل زدن يا شخم زده ايجاد ميشود , ضربه , ضربت , بريدن , زخم زدن , خردکردن , بيل زدن , اسب کرايه اي , اسب پير , درشکه کرايه , نويسنده مزدور , جنده
مأجورلغتنامه دهخدامأجور. [ م َءْ ] (ع ص ) دارای اجر و پاداش نیک مخصوصاً آنکه اولاد وی مرده باشد. (ناظم الاطباء). اجر داده شده و ثواب داده شده . (غیاث ). اجر داده شده . (آنندراج ). پاداش داده شده . پاداش یافته . اجر گرفته . اجرت گرفته . مزد یافته . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
موزورلغتنامه دهخداموزور. [ م َ ] (ع ص ) بزه مند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). بزه مند و گناهکار. (ناظم الاطباء). بزهکار. مرتکب اثم . (از اقرب الموارد). اثیم .
مآزرلغتنامه دهخدامآزر. [ م َ زِ ] (ع اِ) ج ِ مِئزَر. (منتهی الارب )(ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به مئزر شود.
مآجرلغتنامه دهخدامآجر. [ م َ ج ِ ] (ع اِ) ج ِ مَأجَر. مکانهای اجاره ای . (فرهنگ فارسی معین ) : و بعضی گفته اند که آن همچنان است که ما را مباح کرده اند از مناکح و مآجر در حال غیبت امام . (ترجمه ٔ النهایه ٔ طوسی ج 1 ص <span class="hl" d
مأجورلغتنامه دهخدامأجور. [ م َءْ ] (ع ص ) دارای اجر و پاداش نیک مخصوصاً آنکه اولاد وی مرده باشد. (ناظم الاطباء). اجر داده شده و ثواب داده شده . (غیاث ). اجر داده شده . (آنندراج ). پاداش داده شده . پاداش یافته . اجر گرفته . اجرت گرفته . مزد یافته . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
اماجورلغتنامه دهخدااماجور. [ اَ ] (اِخ )پادشاه دمشق که 264 هَ . ق . درگذشت . (از کامل التواریخ ابن اثیر ج 7 ص 125 ذیل وقایع سنه ٔ 264 هَ . ق .).
ابن اماجورلغتنامه دهخداابن اماجور. [ اِ ن ُ ؟ ] (اِخ ) ابوالقاسم عبداﷲبن اماجور، از اولاد فراغنه . و او منجمی فاضل بوده است . او راست : کتاب القن . کتاب الزیج المعروف بالخالص . کتاب زادالمسافر. کتاب الزیج المعروف بالمزنر. کتاب الزیج المعروف بالبدیع. کتاب زیج السندهند. کتاب الزیج الممرات . (ابن الند
ابن اماجورلغتنامه دهخداابن اماجور. [ اِ ن ُ ؟ ] (اِخ ) علی ابوالحسن بن اماجور. او بحرکات کواکب و امر رصد بصیرو اهل فن را به ارصاد او اعتماد بوده است . (قفطی ).