مادرزادلغتنامه دهخدامادرزاد. [ دَ ] (ن مف مرکب ) مادرزاده . همشیره یا برادر از بطن یک مادر، یعنی هم شکم . (آنندراج ). برادر یا خواهری که از شکم یک مادر زاییده شده اند. هم شکم . || طبیعی و خلقی و جبلی . (ناظم الاطباء). مادرآورد. مادرآورده : خرد و مردمیش روزافزون فض
مادرزادفرهنگ فارسی عمیدویژگی یک جاندار، مانند خلقوخوی و چگونگی اعضا و اندام به همان صورتی که از مادر زاییده شده است.
مادرزادهلغتنامه دهخدامادرزاده . [ دَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) مادرزاد. (آنندراج ). و رجوع به مادرزاد شود.
مادرزادیلغتنامه دهخدامادرزادی . [ دَ ] (ص نسبی مرکب ) منسوب به مادرزاد. حالت و کیفیتی که در هنگام تولد وجود دارد. مقابل عارضی : اندر طفلی تری مادرزادی فزون باشد و اندر پیری تری مادرزادی سخت کم باشد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). و فربهی که مادرزادی باشد سردی و تری بر مزاج غلبه دا
مادرزادیcongenitalواژههای مصوب فرهنگستانویژگی حالت نابهنجاری که در بدو تولد تشخیص داده شود یا گمان رود که از بدو تولد وجود داشته است، خواه موروثی باشد و خواه معلول عوامل طبیعی
مادرزادی شدنلغتنامه دهخدامادرزادی شدن . [ دَ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) بر حالتی شدن که بر وقت ولادت بوده است . (آنندراج ). بازگشتن به حالت و کیفیتی که درحین تولد داشته اند. سالم و تندرست شدن : آن آب و هوا کند علاجت مادرزادی شود مزاجت .خاقانی (از آنندراج
مادرزادی شدنلغتنامه دهخدامادرزادی شدن . [ دَ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) بر حالتی شدن که بر وقت ولادت بوده است . (آنندراج ). بازگشتن به حالت و کیفیتی که درحین تولد داشته اند. سالم و تندرست شدن : آن آب و هوا کند علاجت مادرزادی شود مزاجت .خاقانی (از آنندراج
مادرزادهلغتنامه دهخدامادرزاده . [ دَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) مادرزاد. (آنندراج ). و رجوع به مادرزاد شود.
مادرزادیلغتنامه دهخدامادرزادی . [ دَ ] (ص نسبی مرکب ) منسوب به مادرزاد. حالت و کیفیتی که در هنگام تولد وجود دارد. مقابل عارضی : اندر طفلی تری مادرزادی فزون باشد و اندر پیری تری مادرزادی سخت کم باشد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). و فربهی که مادرزادی باشد سردی و تری بر مزاج غلبه دا
مادرزادیcongenitalواژههای مصوب فرهنگستانویژگی حالت نابهنجاری که در بدو تولد تشخیص داده شود یا گمان رود که از بدو تولد وجود داشته است، خواه موروثی باشد و خواه معلول عوامل طبیعی