مادرغرلغتنامه دهخدامادرغر. [ دَ غ َ ] (ص مرکب ) آنکه مادرش تباهکار است . حرامزاده . فرزند زنا. (فرهنگ فارسی معین ) : تا بدین گرز گران کوبم سرش آن سر بیدانش مادرغرش . مولوی .گفت منهم بی خبر بودم از این آگهی مادرغران کردند هین .<br
مادرغنلغتنامه دهخدامادرغن . [ دَ غ َ ] (ص مرکب ) حرام زاده وفرزند زنا. (ناظم الاطباء). و رجوع به مادرغر شود.
غرلغتنامه دهخداغر. [ غ َ ] (ص ) زن فاحشه و قحبه . (برهان قاطع) (غیاث اللغات ) (فرهنگ رشیدی ).زن فاحشه ، و آن را به تازی قحبه گویند : طمع چون بریدم من از مال خواجه زنش غر که خود را کم از خواجه داند. جهانگیری .حکیم سنائی غر بااول م