مادرگانلغتنامه دهخدامادرگان . [ دَ ] (اِ مرکب ) آنچه به فرزند رسیده باشد از مادر. مقابل پدرگان . (از فرهنگ فارسی معین ).
مادرگانلغتنامه دهخدامادرگان . [ دَ ] (اِخ ) دهی از دهستان رودشت است که در بخش کوهپایه ٔ شهرستان اصفهان واقع است و 127 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10).
ماذرانلغتنامه دهخداماذران . [ ذَ ] (اِخ ) بگفته ٔ یاقوت ناحیه ای است در کوههای طبرستان میان سمنان و دامغان . در ناحیه ای از کوههای طبرستان میان سمنان و دامغان گشادگی و شکافی است که در بعض از اوقات سال بادی از آنجای برمی خیزد و به اطراف پراکنده می شود و هرکس در معرض این باد قرار گیرد مانند استخو
ماذرانلغتنامه دهخداماذران . [ ذَ ] (اِخ ) قلعه ای است در نزدیکی همدان و به قلعه ٔ نُسَیر معروف است و نسیربن دیسم فاتح آن بوده است . (از معجم البلدان ). ورجوع به همین کتاب چ اسدی ج 4 ص 380 و مادرانی شود.
ماذرانلغتنامه دهخداماذران . [ذَ ] (اِخ ) شهرکی است به ناحیت پارس از داراگرد، آبادان و با نعمت . (از حدود العالم چ دانشگاه ص 135).
حرف نسبتلغتنامه دهخداحرف نسبت . [ ح َ ف ِ ن ِ ب َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) شمس قیس گوید: الفی است که دراواخر بعضی نعوت فایده ٔ نسبت دهد، چنانکه فراخا و درازا و پهنا و باریکا و باشد که نونی درافزایند و گویند فراخنا و درازنا و معنی آن فراخی و درازی است ، الاّ آنکه این الفاظ عام تر است و آن خاص تر
گانلغتنامه دهخداگان . (پسوند) مزید مؤخر نسبت و اتصاف است که در آخراسماء و صفات بجای موصوف درآید. شمس قیس در المعجم (چ مدرس رضوی ص 175) آرد: «حرف نسبت و تکریر اعداد و آن گاف و الف نونی است که در اواخر بعضی اسماء معنی نسبت دهد چنانکه درمگان ، گروگان یعنی آنچ