مارکیوالغتنامه دهخدامارکیوا. (اِ) اسم فارسی و «نارکیوا» نیز نامند. نبات او شبیه به درخت و در کنار آبها و زمین سخت می روید و شاخه های او بسیار و تا بقدر پنج ذرع و دیرشکن و برگش کوچکتر از برگ زیتون و نرم و گلش سرخ و شبیه به گل شب بوی و ثمرش در میان برگها و مانندفندق و مایل به سیاهی و در جوف آن دان
چمرکوهلغتنامه دهخداچمرکوه . [ چ َ م َ ] (اِخ ) دهی از دهستان بلده کجور بخش مرکزی شهرستان نوشهر که در 30 هزارگزی شمال کجور واقع است . کوهستانی و سردسیر است و 200 تن سکنه دارد. آبش از چشمه . محصولش لبنیات ، غلات و ارزن . شغل اهال
مرقوعلغتنامه دهخدامرقوع . [ م َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از رقع. رجوع به رقع شود.- قمیص مرقوع ؛ پیراهن وصله کرده : قال أزهر رأیت عمربن عبدالعزیز یخطب الناس و علیه قمیص مرقوع . (تاریخ الخلفاء سیوطی ص 190).
میرکوه سلطانلغتنامه دهخدامیرکوه سلطان . [ س ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان رازلیق بخش مرکزی شهرستان سراب ، واقع در 10هزارگزی شمال سراب با 460 تن سکنه . آب آن از چشمه و نهر و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج <span class="h
میرکوه حاج اسماعیللغتنامه دهخدامیرکوه حاج اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) دهی است ازدهستان رازلیق بخش مرکزی شهرستان سراب ، واقع در 7/5هزارگزی شمال سراب با 278 تن سکنه . آب آن از چشمه و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج <span class="hl
میرکوه علی میرزالغتنامه دهخدامیرکوه علی میرزا. [ ع َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان رازلیق بخش مرکزی شهرستان سراب ، واقع در 9هزارگزی شمال سراب با 320 تن سکنه . آب آن از چشمه و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج <span class="hl" d
نارکیوالغتنامه دهخدانارکیوا. [ کی وا ] (اِ) غوزه ٔ خشخاش سیاه را گویند و به حذف الف آخر غوزه ٔ خشخاش سفید را و به عربی رمان السعال خوانند. (برهان قاطع). غوزه ٔ خشخاش سیاه . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). اسم فارسی است و معنی آن انار روباه است و آن را مارکیوا نیز گویند... و بعضی خشخاش زبدی و بعضی گوی