مالکیلغتنامه دهخدامالکی . [ ل ِ ] (ص نسبی ) منسوب است به مالکیه که قریه ای است بر فرات . (از انساب سمعانی ).
مالکیلغتنامه دهخدامالکی . [ ل ِ ] (ص نسبی ) منسوب است به ابوعبداﷲ مالک بن انس بن ابی عامر اصبحی امام دارالهجره . (از انساب سمعانی ). یک از مذاهب اربعه ٔ اهل سنت ، منسوب به مالک بن انس یکی از فقهای عامه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : از شافعی و مالکی و قول حنیفی <br
مالکیلغتنامه دهخدامالکی . [ ل ِ ] (ص نسبی ) منسوب است به بنی مالک بن حبیب که نام اجدادی است . (از انساب سمعانی ).
مالکیلغتنامه دهخدامالکی . [ ل ِ ] (اِخ ) از بلوکات ناحیه ٔ دشتی است که آن را تمیمی نیز می گویند. طول آن 42 و عرضش 12 کیلومتر است . حد شمالی آن گله دار و حدشرقی فومستان و حد جنوبی و غربی خلیج فارس است . هوایی گرم دارد و جمعیت آ
مالکیلغتنامه دهخدامالکی . [ ل ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان بکش است که در بخش فهلیان و ممسنی شهرستان کازرون واقع است و 203 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
حبیب مالکیلغتنامه دهخداحبیب مالکی . [ح َ ب ِ ل ِ ] (اِخ ) از اعمش روایت کند. برخی او را همان حبیب بن خالد دانسته اند. عقیلی گوید: از قوقل نقل است که در کوفه مردی بود به نام حبیب مالکی دارای فضل و از اصحاب بود. چون نزد ابن مبارک از او نام بردیم ابن مبارک او را ثنا گفت ، پس حدیث او را از اعمش از زیدب
عمار مالکیلغتنامه دهخداعمار مالکی . [ ع َم ْ ما رِ ل ِ ] (اِخ ) ابن حمیده ٔ تونسی مالکی . رجوع به عمار تونسی (ابن حمیدة...) شود.
عمار مالکیلغتنامه دهخداعمار مالکی . [ ع َم ْ ما رِ ل ِ ] (اِخ ) راشدی مالکی ، مکنی به ابوراشد و مشهور به غربی . رجوع به عمار غربی شود.
مالکیتلغتنامه دهخدامالکیت . [ ل ِ کی ی َ ] (ع مص جعلی ، اِمص ) مالک بودن . مالکی . و رجوع به مالک شود. || (اصطلاح حقوقی ) حقی است که انسان نسبت به شی ٔ دارد و می تواند هر گونه تصرفی در آن بکندبجز آنچه که مورد استثنای قانون است . (فرهنگ فارسی معین ). حق استعمال و بهره برداری و انتقال یک چیز به ه
مالکیهلغتنامه دهخدامالکیه . [ ل ِ کی ی َ ] (اِخ ) پیروان مالک بن انس و مذهب مالکی بیشتر در مغرب اسلامی و حدودیمن شایع است . و رجوع به مالک بن انس و مالکی شود.
مالکیهلغتنامه دهخدامالکیه . [ ل ِ کی ی ِ] (اِخ ) دهی از بخش حومه ٔ سوسنگرد است که در شهرستان دشت میشان واقع است و 750 تن سکنه دارد که از طایفه ٔ بنی طرف هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
ابوالقاسملغتنامه دهخداابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) محمد نویری مالکی . رجوع به محمد نویری مالکی مکنی به ابوالقاسم ... شود.
مالکیتلغتنامه دهخدامالکیت . [ ل ِ کی ی َ ] (ع مص جعلی ، اِمص ) مالک بودن . مالکی . و رجوع به مالک شود. || (اصطلاح حقوقی ) حقی است که انسان نسبت به شی ٔ دارد و می تواند هر گونه تصرفی در آن بکندبجز آنچه که مورد استثنای قانون است . (فرهنگ فارسی معین ). حق استعمال و بهره برداری و انتقال یک چیز به ه
مالکیهلغتنامه دهخدامالکیه . [ ل ِ کی ی َ ] (اِخ ) پیروان مالک بن انس و مذهب مالکی بیشتر در مغرب اسلامی و حدودیمن شایع است . و رجوع به مالک بن انس و مالکی شود.
مالکیهلغتنامه دهخدامالکیه . [ ل ِ کی ی ِ] (اِخ ) دهی از بخش حومه ٔ سوسنگرد است که در شهرستان دشت میشان واقع است و 750 تن سکنه دارد که از طایفه ٔ بنی طرف هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
حبیب مالکیلغتنامه دهخداحبیب مالکی . [ح َ ب ِ ل ِ ] (اِخ ) از اعمش روایت کند. برخی او را همان حبیب بن خالد دانسته اند. عقیلی گوید: از قوقل نقل است که در کوفه مردی بود به نام حبیب مالکی دارای فضل و از اصحاب بود. چون نزد ابن مبارک از او نام بردیم ابن مبارک او را ثنا گفت ، پس حدیث او را از اعمش از زیدب
عمار مالکیلغتنامه دهخداعمار مالکی . [ ع َم ْ ما رِ ل ِ ] (اِخ ) ابن حمیده ٔ تونسی مالکی . رجوع به عمار تونسی (ابن حمیدة...) شود.
عمار مالکیلغتنامه دهخداعمار مالکی . [ ع َم ْ ما رِ ل ِ ] (اِخ ) راشدی مالکی ، مکنی به ابوراشد و مشهور به غربی . رجوع به عمار غربی شود.
علی مالکیلغتنامه دهخداعلی مالکی . [ ع َ ی ِ ل ِ ] (اِخ ) ابن خضربن احمد عمروسی مالکی . رجوع به علی عمروسی شود.
علوی مالکیلغتنامه دهخداعلوی مالکی . [ ع َ ل َی ِ ل ِ ] (اِخ ) علی بن عثمان بن علی بن عمر علوی طولقی جزائری حسنی خلوتی مالکی . رجوع به علوی طولقی شود.