مالیدنیلغتنامه دهخدامالیدنی . [ دَ ] (ص لیاقت ) درخور مالیدن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || دوا که بر ظاهر بشره مالند. مقابل خوردنی . که تنها برای مالیدن است نه خوردن : دواهای مالیدنی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
مالیدنلغتنامه دهخدامالیدن . [ دَ ] (مص ) لمس کردن و مس نمودن و دست یاافزار بر چیزی کشیدن و دلک کردن . (ناظم الاطباء). دست کشیدن روی چیزی . چیزی را در دست مکرر فشار دادن . مس کردن . لمس کردن . (فرهنگ فارسی معین ). در اوستا، مرزئیتی ، مرز (جاروب شده )، پهلوی ، مرزیشن (جماع ). مرزیتن (جماع کردن )،
مولدینلغتنامه دهخدامولدین . [ م ُ وَل ْ ل َ ] (اِخ ) مولدون . شاعران پس از مخضرمین و پیش از محدثین . شاعران عرب که در اسلام متولد شدند نه در دوره ٔ جاهلی و از معاریف آنانند: فرزدق ، جریر، اخطل ، قطامی ، کمیت بن زید الاسدی ، مساوربن هند، عدی بن رقاع ، کثیر، عزه ، عمربن ابی ربیعه ، راعی ، ابن مقب
نامالیدنیلغتنامه دهخدانامالیدنی . [ دَ ] (ص لیاقت ) که قابل مالیدن نیست . که مالش پذیر نیست . که نتوان آن را مالید. مقابل مالیدنی . رجوع به مالیدنی شود.
کلکونلغتنامه دهخداکلکون . [ ک ُ ] (معرب ، اِ) ماده ٔ مالیدنی است که زنان چهره ٔ خود را بدان سرخ کنند و آن غیر عربی است . (از اقرب الموارد). و رجوع به گلگون شود.
مرهمدیکشنری عربی به فارسیروغن ماليدني , مرهم رقيق , روغن مالش , روغن , مرهم , پماد , ضماد , مرهم تسکين دهنده , داروي تسکين دهنده , ضماد گذاشتن , تسکين دادن , خمير
نامالیدنیلغتنامه دهخدانامالیدنی . [ دَ ] (ص لیاقت ) که قابل مالیدن نیست . که مالش پذیر نیست . که نتوان آن را مالید. مقابل مالیدنی . رجوع به مالیدنی شود.